وبلاگ دکتر پیمان دوستی

تغییر الگوهای رفتاری مخرب

همه ما عادت‌های بدی داریم، و تلاش برای ترک همه آنها احمقانه است. موفقیت با ایجاد تغییرات کوچک حاصل می‌شود. منظور من از “عادات بد” الگوهای رفتاری است که یا تفاوتی برای بهتر شدن زندگی‌تان ایجاد نمی‌کنند، یا آن‌را بدتر می‌کنند.

منبع: وقتی زندگی ضربه سختی می‌زند

راس هریس (۲۰۲۱)/ ترجمه نرگس حسینی نیا و پیمان دوستی (۱۴۰۱)

هنگام تغییر الگوی رفتاری خود-‌‌‌‌ شکننده، باید به شش سوال پاسخ داد:

۱. من چه کار می‌کنم؟

۲. چه چیزی باعث آن (کار) می‌شود؟

۳. بازده نهایی آن چیست؟

۴. بهای آن چقدر است؟

۵. گزینه جایگزین چیست؟

۶. از چه مهارت‌هایی می‌توانم استفاده کنم؟

۱. من چه کار می‌کنم؟

اولین قدم در تغییر یک الگوی رفتاری مشکل‌ساز این است که مشخص کنید شامل چه چیزی می‌شود: در واقع چه می‌گویید و چه می‌کنید؟ به عنوان مثال، عبارت «به تعویق انداختن» مشخص نمی‌کند که شما چه کاری انجام می‌دهید. به کاری که شما انجام نمی‌دهید اشاره دارد. اگر انجام برخی کارها یا فعالیت‌های مهم را به تعویق می‌اندازید، مشخص کنید در عوض چه کاری انجام می‌دهید: آیا در حال انجام بازی‌های رایانه‌ای، خواندن اخبار، خیره شدن به دیوار، خوردن تنقلات، نوازش حیوان خانگی‌تان یا دراز کشیدن در رختخواب هستید؟

اگر عادتِ “اجتناب از دوستان” است، چه می‌گویید و چه می‌کنید؟ آیا پیام‌های متنی را نادیده می‌گیرید، دعوت‌ها را رد می‌کنید، بهانه‌ می‌آورید و رویدادهای اجتماعی را در آخرین لحظه لغو می‌کنید؟

۲. چه چیزی باعث آن می‌شود؟

مهم است که تشخیص دهیم چه چیزی باعث تحریک رفتار مورد نظر می‌شود: چه موقعیت‌‌ها، افکار و احساساتی باعث آن می‌شوند؟ کی و کجا اتفاق می‌افتد؟ آیا افراد، مکان‌ها، موقعیت‌ها یا رویدادهای خاصی باعث آن می‌شوند؟ چه افکار، احساس‌ها، خاطرات، هیجان‌ها، حس‌ها یا امیالی بلافاصله قبل از شروع به انجام آن، ظاهر می‌شوند؟ (اگر مطمئن نیستید که چه افکار و احساساتی رفتار شما را تحریک می‌کند، یک دفتر خاطرات داشته باشید. زمان و مکان انجام این کار را یادداشت کنید و ببینید آیا می‌توانید تشخیص دهید که دقیقاً قبل از شروع چه احساس و فکری داشتید).

۳. بازده نهایی آن چیست؟

هر نوع رفتاری، بازده‌ای دارد (نتایجی که نوعی منفعت را منتقل می‌کند) و هم هزینه (نتایجی که به نوعی زیان‌آور هستند). تشخیص اینکه چه بازدهی دارد اغلب مفید است. چرا؟ چون در مورد اینکه چرا به انجام آن ادامه می‌دهید بینش می‌دهد. اگر هیچ بازدهی وجود نداشت، انجام این رفتار را متوقف می‌کردید، بنابراین خوب است بدانید که از آن چه نتیجه‌ای می‌گیرید. اساساً، بازده به این خلاصه می‌شود:

  • شما از چیزی که نمی‌خواهید دور می‌شوید؛
  • شما به چیزی که می‌خواهید دسترسی پیدا می‌کنید.

۴. بهای آن چقدر است؟

احتمالاً، شما از قبل از برخی هزینه‌های این رفتار آگاه هستید یا نمی‌خواهید آن‌را تغییر دهید. با این‌حال، این موضوع ارزش تأمل عمیق‌تر را دارد. این رفتار از نظر سلامتی، بهزیستی، سرزندگی، روابط، پول، وقت تلف شده، فرصت‌های از دست رفته، چه هزینه‌ای برای شما دارد؟ وقتی این کار را انجام می‌دهید چه چیزهای معنی‌دار یا ارزشمندی را از دست می‌دهید؟ چه چیزی به دست می‌آورید که نمی‌خواهید؟

۵. گزینه جایگزین چیست؟

گفتن «دیگر نمی‌خواهم د، ﻫ ، و را انجام دهم» آسان است. گفتن “در عوض، من می‌خواهم الف، ب، ج را انجام دهم” بسیار سخت‌تر است. با این‌حال، این یک گام اساسی در ترک عادت است. وقتی محرک‌ها وجود دارند- همه آن موقعیت‌ها، افکار و احساسات دشواری که با سؤال دوم (چه چیزی باعث آن می‌شود) شناسایی کردید و قرار نیست رفتاری را که در سؤال اول (من چه کار می‌کنم؟)  مشخص کرده‌اید انجام دهید، در عوض چه خواهید کرد؟ اینجاست که به ارزش‌های خود باز می‌گردید: چه اقدامات مبتنی بر ارزش‌هایتان را انجام خواهید داد؟

۶. از چه مهارت‌هایی می‌توانم استفاده کنم؟

اطلاعاتی که در پاسخ به سؤالات اول تا پنجم جمع‌آوری کردیم مفید است، اما تغییر واقعی با سؤال ششم، زمانی اتفاق می‌افتد که ما به‌طور فعال مهارت‌های ACT خود را به کار می‌گیریم. از چه مهارت‌هایی می‌توانید برای مدیریت تمام آن افکار، احساس‌ها، خاطرات، حس‌ها و میل‌ها استفاده کنید- لنگر انداختن، رها کردن قلاب افکار، ایجاد فضایی برای احساسات، خود-شفقتی، ارتباط با ارزش‌هایتان؟

مفهوم پذیرش چیست؟

در این ویدیو، پیمان دوستی و عبدالله احمدی قلعه به یک گفتگوی اینترنتی درباره مفهوم پذیرش پرداخته‌اند. پذیرش مفهومی است که عموما زمانی که از آن استفاده می‌شود، سو تفاهم‌های زیادی را با خود به همراه دارد، لذا در این ویدیو تلاش شده است تا به تشریح آن بپردازیم.

شرم از تصویر بدن و اضافه وزن و چاقی

اضافه وزن و چاقی یکی از چالش‌های مربوط به سلامت جسم و روان است (سو، سیگریست، هاگمن، و هارتمن، ۲۰۲۱) و مطالعات نشان می دهند افراد دارای اضافه وزن و چاقی دست کم دو نگرانی یکی در خصوص سلامت جسمانی خود و یکی در خصوص تصویر بدنی خود دارند (فورمن، بوترین، هافمن و هربرت، ۲۰۰۹).

جمع آوری و نگارش: دکتر پیمان دوستی

بنابراین برخی افراد تصور می‌کنند با سرزنش، انتقاد و یا ایجاد شرم در خصوص تصویر بدنی، می‌توانند انگیزه‌ای برای کاهش وزن در خودشان یا دیگران ایجاد کنند، با این حال،‌ یافته‌های پژوهشی نتایج متفاوتی را نشان می‌دهد.

مطالعه دوارته و پینتو-گوویا (۲۰۱۶) نشان می‌دهد که خاطرات منفی مربوط به تصویر بدنی به طور غیر مستقیم شدت علائم پرخوری را افزایش می دهد. مطالعه لورا مندز، کریستینا کانوارو و فریرا (۲۰۲۱) حاکی از آن است که به طور کلی شرم یک عامل خطر برای مشکلات مربوط به خوردن در نظر گرفته می شود که با بی نظمی در خوردن در ارتباط می‌باشد. دوارته، پینتو-گوویا و استابز (۲۰۱۷) نیز بیان می‌کنند سرزنش (چه از سوی دیگران و چه به شکل خود سرزنشی) تاثیر مهمی بر وضعیت اولیه شرم از تصویر بدنی و رفتار نامنظم مربوط به خوردن دارد.

در مطالعه دیگری که توسط دوارته و پینتو-گوویا (۲۰۱۷) صورت گرفته است بیان شده است که خاطرات شرم آور از دوران کودکی و نوجوانی به ویژه شرم در تصویر بدن علامت شناسی پرخوری را پیش بینی می کند. مطالعه دوستی و حسینی نیا (۲۰۲۱) نیز نشان داد، شرم از تصویر بدنی رابطه معکوسی با تمام ابعاد خودکارآمدی سبک زندگی موثر بر وزن شامل خودکارآمدی هنگام هیجان های منفی، خودکارآمدی هنگام دردسترس بودن غذا، خودکارآمدی هنگام فشار اجتماعی، خودکارآمدی هنگام ناراحتی جسمانی، و خودکارآمدی هنگام فعالیت های مثبت  دارد و هرچه شرم از تصویر بدنی افراد بیشتر باشد، خودکارآمدی کمتری نسبت به سبک زندگی موثر بر وزن دارند.

چرا ذهن ما چنین عمل می‌کند؟

از قضا، ابزار فوق‌العاده‌ای که ما آن را «ذهن انسان» می‌نامیم و برای ما بسیار خلاق، مبتکر و مفید است، با تمایلی درونی برای قضاوت، مقایسه، انتقاد، عیب‌یابی و تمرکز بر کمبودها به وجود آمده است و هرجا که نگاه می‌کند مشکلات را می بیند.

منبع: کتاب وقتی زندگی ضربه سختی می‌زند

راس هریس (۲۰۲۲)/ ترجمه: پیمان دوستی و نرگس حسینی نیا (۱۴۰۱)

چرا ذهن اینگونه کار می‌کند؟ بیایید آن را از دیدگاه اجدادمان در نظر بگیریم. سال‌ها پیش، مردان و زنانی که طولانی‌ترین عمر را داشتند، کسانی بودند که به وضوح می‌توانستند مشکلات را ببینند (مانند حیوانات خطرناک، آب و هوای بی‌رحمانه و رقبای بدطینت)، کسانی که می‌توانستند مشکلات آینده را به بهترین شکل پیش‌بینی کنند (مثلاً آن حیوانات، آب‌وهوا و دوباره رقبا) و کسانی که می‌توانستند این مشکلات را به طور موثر حل کنند. بنابراین اگر یکی از اجداد ما با سرگردان بود و فکر می‌کرد که همه چیز خوب است، هیچ مشکلی نمی‌دید و هیچ مشکلی را پیش بینی نمی‌کرد، آن قدر زنده نمی‌ماند که بچه دار شود- قبل از بچه دار شدن و تولید مثل برای ادامه نسل، حیوانات خطرناک، آب و هوای بی رحم یا رقبای بدطینت آنها را می‌کشتند.

بنابراین، در طول نسل‌های بی‌شمار، ذهن ما به ماشین‌های حل مساله کننده فوق‌العاده‌ای تبدیل شده است که مشکلات را همه جا می‌بیند: چیزهایی که به اندازه کافی خوب نیستند. طنز بزرگ این است که ذهن ما نمی‌خواهد زندگی را برای ما سخت کند- در واقع ذهن‌مان بسیار تلاش می‌کند تا به ما کمک کند: به ما کمک کنند چیزی را که می‌خواهیم به دست آوریم یا از ما در برابر چیزی که نمی‌خواهیم محافظت کند. بیایید به چند نمونه نگاه کنیم.

نگرانی و پیش بینی بدترین‌ها. ذهن‌تان شما را برای اقدام آماده می‌کند. می‌گوید: «مراقب باش! احتمال وقوع اتفاق‌های بد وجود دارد. ممکن است صدمه ببینی. ممکن است رنج بکشی. آماده باش. خودت را آماده کن. از خودت محافظت کن.»

نشخوار فکری و ماندن در گذشته. در اینجا ذهن می‌خواهد به شما کمک کند تا از رویدادهای گذشته بیاموزید. می‌گوید: «چیزهای بدی رخ داده است که اگر از آنها درس نگیرید، ممکن است دوباره اتفاق بیفتند. پس این را بفهمید که چرا این اتفاق افتاد؟ و چه کار متفاوتی می‌توانستید انجام دهید؟ از این موضوع بیاموزید تا بدانید اگر چنین چیزی دوباره تکرار شد، چه کاری انجام دهید.»

انتقاد از خود، سرزنش خود، خود قضاوتی. ذهن‌تان می‌خواهد از شما در برابر شکست، طرد شدن، ناامیدی، شکست روابط، مشکلات سلامتی یا هزاران پیامد نامطلوب دیگر محافظت کند. هنگام انجام کارهای سخت به سراغ‌تان می‌آید، زیرا می‌خواهد دست از کار بکشید؛ ذهن پیش بینی می‌کند که اگر به این کارها ادامه دهید، اتفاق بدی رخ خواهد داد. ذهن سعی دارد به شما کمک کند کارها را بهتر انجام دهید و نتایج بهتری بگیرید. زمانی که شما را به عنوان «ضعیف»، «ناقص»، «بی ارزش»، «خودخواه»، «شکست خورده»، «دوست نداشتنی» و غیره قضاوت می‌کند، بازهم سعی دارد کارها را بهتر انجام دهید و نتایج بهتری بگیرید؛ این جملات می‌گویند باید کاری را که انجام می‌دهید تغییر دهید، زیرا اگر به این روش ادامه دهید، اتفاقات بدی رخ می‌دهد: طرد شدن، شکست، و غیره.

دلیل آوردن. ذهن‌تان انواع و اقسام دلایلی را می‌آورد که چرا نمی‌توانید تغییر کنید، تغییر نکنید، یا حتی نباید تغییر کنید- تغییر خیلی سخت، دردناک و ترسناک است؛ شما آنچه را که لازم است ندارید؛ یا تغییر ناامید کننده است زیرا اوضاع نمی‌تواند بهبود یابد. ذهن با این کار می‌خواهد از شما در برابر صدمه دیدن محافظت کند. ذهن می‌داند که اگر از منطقه راحت خود خارج شوید و برای بهبود اوضاع اقدام کنید، ممکن است شکست بخورید و این دردناک خواهد بود. بنابراین، دوباره سعی می‌کند شما را از پیامدهای دردناک و رویدادهای نامطلوب نجات دهد.

ناامیدی، بی هدفی، بی معنی بودن. در تلاشی دیگر برای نجات شما از درد، ذهن‌تان می‌گوید تلاش برای بهبود اوضاع بی‌فایده است، زیرا زندگی خود بی معنی است؛ فقط رها کنید، به هر چیزی اهمیت ندهید و زندگی را بیهوده تلقی کنید. اگر واقعاً بتوانید به هیچ چیز اهمیت ندهید، از درد طرد شدن، فقدان و شکست در چیزی که واقعاً به آن اهمیت می‌دهید نجات خواهید یافت- و همچنین از تمام ترس و اضطرابی که هنگام بیرون آمدن از منطقه امن و راحت خود به وجود می آید. از تمام ناامیدی و یاس در زمانی که به آنچه می خواهید نمی‌رسید نجات پیدا می‌کنید. پیام اصلی: “تلاش نکنید، زیرا بیشتر آسیب خواهید دید.”

خودکشی. یک بار دیگر ذهن‌تان سعی می‌کند شما را از درد نجات دهد. زندگی غیرقابل تحمل به نظر می‌رسد، بنابراین ذهن‌تان تصور می‌کند که اگر خود را بکشید، رنج شما متوقف می‌شود (توجه: افکار خودکشی پس از فقدان‌های بزرگ بسیار رایج است. با این حال، این کتاب درمانی برای خودکشی نیست، بنابراین اگر قصد خودکشی دارید، لطفاً فوراً به دنبال مشاوره حرفه‌ای باشید).

سرزنش، انتقام، کینه. در تلاش برای نجات شما از بی عدالتی، بی انصافی و رفتار بد دیگران، ذهن‌تان به اشتباهات آن افراد اشاره می‌کند یا در نظر می‌گیرد که چگونه آنها را مجازات کند. هدف ذهن این است که به شما کمک کند از رویدادهای گذشته بیاموزید تا برای مقابله با رویدادهای آینده بهتر آماده شوید.

شک به خود، ناامنی. بسیاری از ما پس از یک فقدان بزرگ دچار شک و تردید، ناامنی یا بلاتکلیفی می‌شویم: از خود می‌پرسیم: آیا این موضوع را درست انجام می‌دهم؟ آیا تصمیمات درستی می‌گیرم، کارهای درست را انجام می‌دهم- یا همه چیز را خراب می‌کنم؟ آیا می‌توانم این موضوع را مدیریت کنم؟ میتوانم انجامش بدهم؟ دوباره، ذهن‌تان سعی می‌کند از شما محافظت کند: مراقب باشید، مراقب باشید، این قلمرو جدید است، قوانین جدیدی برای این بازی وجود دارد، ممکن است صدمه ببینید. این موضوع ممکن است سوالاتی ایجاد کند مانند من کیستم؟ من بدون شغلم چه کسی هستم؟ من بدون شریک زندگی‌ام … پدر و مادرم … فرزندم چه کسی هستم؟ من بدون سلامتی‌ام چه کسی هستم؟ در اینجا ذهن‌تان از شما می‌خواهد که عمیقاً به این موضوع فکر کنید که می‌خواهید چه نوع فردی باشید، با چه ارزش‌هایی زندگی‌کنید و در مقابل فقدان چه چیزی می‌خواهید بایستید (ما این سؤالات را به طور عمیق در بخش دوم بازسازی خواهیم کرد).

آسیب پذیری. پس از یک فقدان بزرگ، ممکن است احساس آسیب پذیری ما افزایش یابد و مانند گذشته احساس قوی بودن یا شکست ناپذیری نکنیم. ممکن است احساس کنیم دنیا امن نیست، زندگی غیرقابل پیش‌بینی است، اتفاقات بد برای افراد خوب رخ می‌دهد و دیگر نمی‌توانیم به خود، دیگران یا جهان کاملاً اعتماد کنیم. این افکار و احساسات زمانی به وجود می‌آیند که ذهن ما حقیقتی که ما اغلب فراموش می‌کنیم را به ما یادآوری می‌کند: ما آسیب پذیر هستیم. ذهن‌مان به ما می‌گوید که مراقب خودمان باشیم؛ مراقب سلامت هیجانی، جسمی، روانی و معنوی خود باشیم و همین کار را برای عزیزانمان انجام دهیم.

فال بد زدن، عذاب، و اضطراب مرگ. هنگامی که یک فقدان مثل مرگ رخ می‌دهد، بسیاری از حس‌های عذاب، فال بد زدن یا آگاهی از اجتناب ناپذیر بودن مرگ خودمان را تجربه می کنیم. در اینجا ذهن به شما یادآوری می‌کند که زندگی ارزشمند است و هرگز نمی‌دانید چقدر فرصت دارید، پس از آن نهایت استفاده را ببرید (ما در بخش سوم یعنی سرزندگی دوباره، نحوه انجام این کار را بررسی خواهیم کرد). از این بیشتر ادامه نمی‌دهم، اما امیدوارم که متوجه موضوع شده باشید. هر کار غیر مفیدی که ذهن‌تان انجام می‌دهد، اساساً تلاشی نادرست برای کمک به شما جهت نجات از درد یا کمک برای به دست آوردن بیشتر چیزی است که می‌خواهید. آیا تا به حال یک دوست بیش از حد مفید داشته‌اید، دوستی که آنقدر تلاش می‌کند تا به شما کمک کند که باعث دردسر می‌شود؟ وقتی ذهن‌تان داستان‌هایی مانند موارد بالا را بازگو می‌کند، سعی کنید به آن به عنوان یک دوست بسیار مفید نگاه کنید که سخت تلاش می‌کند تا کمک کند- اما این کار را به روشی اشتباه انجام می‌دهد.

چه زمانی برای انجام تمرین‌های مایندفولنس مناسب است؟

 دکتر راس هریس به این پرسش که چه زمانی برای انجام تمرین‌های مایندفولنس مناسب است، پاسخ می‌دهد.

مترجم: دکتر پیمان دوستی

ما می‌توانیم این تمرین‌ها را در هر زمان و مکان انجام دهیم. ما نمی‌خواهیم منتظر بمانیم تا طوفان‌های هیجانی شروع به وزیدن کنند؛ این تمرین‌ها را در طول روز انجام دهید. ما می‌توانیم هر زمان که در افکار و احساس‌های خود فرو می‌رویم، در چراغ‌ قرمز، در زمان استراحت حین تبلیغات تلویزیون، در صف، پشت میزمان قبل از شروع کار، هنگام ناهار، یا وقتی که از رختخواب خارج می‌شویم، آنها را تمرین کنیم.

ما می‌توانیم در مواقعی که هوای هیجانی‌مان معتدل است تمرین کنیم- حتی زمانی که فقط کمی بداخلاق، ناراحت و نگران هستیم. می‌توانیم زمانی که حوصله‌مان سر می‌رود یا بی‌صبر هستیم، به جای اینکه برای پرت کردن حواس‌مان به گوشی‌های هوشمند خود پناه ببریم، آنها را تمرین کنیم. ما می‌توانیم با هر تجربه درونی- افکار، تصاویر، خاطرات، هیجان‌ها، احساس‌ها، حس‌ها، انگیزه ها، تمایل‌ها- و یا در هر ترکیبی آنها را تمرین کنیم.

به مرگ بیش از آنچه قدرت دارد قدرت ندهیم

افراد بعد از مرگ عزیزان‌شان ناامید هستند و من می‌گویم به نظر می رسد امید هم با کسی که دوستش داشتید مرده است. به نظر می‌رسد همه چیز از دست رفته است. آنها می‌گویند، بله بله، احساس می کنم امید من با عزیزم مرده است.

دیوید کسلر/ ترجمه و زیر نویس: پیمان دوستی

من به آنها می گویم، بسیار متاسفم، واقعیت این است کسی که دوستش دارید به طور دایمی مرده است و این بسیار دلخراش است. از دست دادن امیدتان موقتی است و من باور دارم که می‌توانید آن را در طی زمان دوباره پیدا کنید.
نمی‌خواهم به مرگ بیش از آنچه قدرت دارد، قدرت بدهم. مرگ قدرت دارد و به مرگ بیش از آنچه قدرت دارد قدرت ندهیم.


این مطلب مربوط به تالار سوگ می‌باشد


هنگام فقدان چه چیزی برای شما مفید است؟

یک جستجوی سریع در گوگل، طیف زیادی از توصیه‌ها را برای مقابله با فقدان‌تان به شما نشان می‌دهد. برخی از آن‌ها بسیار خوب هستند، و برخی دیگر کاملاً بی‌مصرف هستند– و هیچ چیز برای همه صادق نیست. بنابراین ما واقعاً باید چیزهای مختلف را امتحان کنیم تا بفهمیم چه چیزی برای ما مفید است.

منبع: کتاب وقتی زندگی ضربه سختی می‌زند/ راس هریس (۲۰۲۱)
ترجمه پیمان دوستی و نرگس حسینی نیا (۱۴۰۱)

با در نظر گرفتن این احتیاط، دو نکته کاربردی را به اشتراک می‌گذارم. اول اینکه، بسیاری از مردم بیرون رفتن را مفید می‌دانند. پیاده روی در طبیعت اغلب بسیار آرامش بخش است. این کار هم حس ارتباط با چیزی بزرگتر از ما را به ما می‌دهد و هم ما را از فرار کردن از چالش‌هایمان به وسیله در خانه ماندن، رها می‌کند. در طبیعت، خود بودن آسان است؛ لازم نیست برای چمن‌ها، درختان و آسمان، چهره‌ای شجاع داشته باشید. اصلا لازم نیست کاری بکنید. می‌توانید راه بروید، نفس بکشید و به دنیای اطراف خود توجه کنید، به خودتان اجازه دهید هر آنچه را که حس می‌کنید، احساس کنید.

دوم اینکه، مراقب تصمیم گیری‌های بزرگ باشید. گرفتن تصمیمات بزرگ در بهترین زمان سخت است–  و بعد از یک فقدان بزرگ دوچندان دشوار است. ما اغلب خسته یا کم خواب هستیم؛ ذهن ما آنقدر با چیزهای مختلف دست و پنجه نرم می‌کند که به سختی می‌توانیم درست فکر کنیم. بنابراین اگر تصمیمات بزرگی برای گرفتن دارید، این سؤالات را از خود بپرسید: آیا می‌توانم این تصمیمات را برای مدتی به تعویق بیندازم؟ آیا می‌توانم آنها را به کسی که اعتماد دارم واگذار کنم؟

ویدیو رول پلی کار با مراجع دچار سوگ

در این ویدیو، دیوید کسلر با مراجعی که دچار سوگ شده است کار می کند. در بخش هایی از ویدیو، دیوید کسلر نقش غم مراجع را بازی می کند. همچنین در بخش دیگری، دیوید از مراجع می خواهد به این موضوع توجه کند که غمش درباره دردی که او تجربه می‌کند چه می‌گوید. این ویدیو توسط دکتر پیمان دوستی به فارسی ترجمه و زیر نویس شده است.

دیدن این ویدیو را به درمانگران حوزه سوگ پیشنهاد می‌کنم.


این مطلب مربوط به تالار سوگ می‌باشد


روی آنچه در کنترل شماست تمرکز کنید

هنگامی که فقدان یا تروما (آسیب دیدگی) چاله‌ای در دنیای ما ایجاد می‌کند، بیشتر ما احساس ناتوانی می‌کنیم زیرا در تقلا برای کنار آمدن با رویدادهای وحشتناکی هستیم که کنترل کمی بر آنها داریم یا اصلاً کنترل نداریم. بنابراین، در این فصل، به چند نکته عملی برای کنار آمدن با پیامدهای فوری فقدان نگاه می‌کنیم.

منبع: کتاب وقتی زندگی سخت می‌گذرد/ راس هریس (۲۰۲۱) ترجمه پیمان دوستی و نرگس حسینی نیا (۱۴۰۱)

بیایید با اذعان به اینکه ترس و اضطراب اجتناب ناپذیر هستند شروع کنیم؛ آنها پاسخ‌های عادی به موقعیت‌های مختل کننده زندگی هستند که با تهدید و عدم اطمینان همراه است. ما شروع به نگرانی در مورد همه چیزهایی می‌کنیم که خارج از کنترل ما هستند: چه اتفاقی ممکن است در آینده بیفتد، چگونه این اتفاق ممکن است بر ما یا عزیزان‌مان تأثیر بگذارد، چه اتفاقی می‌افتد و غیره. ماندن در گذشته نیز آسان است: احیای رویدادهای دردناک، فکر کردن به اینکه چه کاری را می‌توانستیم به گونه‌ای متفاوت انجام دهیم، تصور اینکه چگونه ممکن است آنچه اتفاق افتاده است تغییر کند، تلاش برای کشف اینکه چه کسی یا چه چیزی مقصر است. هر چه بیشتر روی چیزهایی که تحت کنترل ما نیست تمرکز کنیم، احساس ناامیدی، اضطراب یا خشم بیشتری خواهیم داشت.

بنابراین مفیدترین پاسخ به هر نوع فقدان، بحران یا آسیب این است که بر آنچه در کنترل شماست تمرکز کنید. ما نمی‌توانیم آنچه در آینده اتفاق می‌افتد را کنترل کنیم. ما نمی‌توانیم آنچه در گذشته اتفاق افتاده است را کنترل کنیم. ما نمی‌توانیم کارهای دیگران را کنترل کنیم. ما قطعا نمی‌توانیم افکار و احساس‌های خود را کنترل کنیم؛ ما نمی‌توانیم تمام آن احساس‌ها و خاطرات دردناک را حذف کنیم و به نحوی جادویی آنها را با شادی و لذت جایگزین کنیم. اما می‌توانیم کاری را که انجام می‌دهیم کنترل کنیم- می‌توانیم اعمال فیزیکی را که انجام می‌دهیم کنترل کنیم. اینجاست که باید انرژی و توجه خود را متمرکز کنیم. این اولین قدم برای زنده ماندن از یک فقدان بزرگ است: کنترل اعمال خود را به دست بگیرید.

فقدان و سوگ

هیچ چیز ما را برای آن فقدان‌های عظیم و دردناکی که دنیای ما را از هم می‌پاشد آماده نمی‌کند: مرگ یکی از عزیزان؛ از دست دادن سلامتی و استقلال در اثر بیماری یا جراحت؛ از دست دادن یک رابطه صمیمی از طریق طلاق یا جدایی؛ از دست دادن شغل. همه ما از چنین فقدان‌هایی می‌ترسیم و سعی می‌کنیم از آنها اجتناب کنیم، اما دیر یا زود، اگر به اندازه کافی عمر کنیم، ما همه آنها را داریم.

منبع: وقتی زندگی سخت می‌گذرد/ دکتر راس هریس (۲۰۲۱)/ ترجمه دکتر پیمان دوستی (۱۴۰۱)

یک چیز مسلم است: هر چه این از دست دادن (فقدان) بزرگتر باشد، درد ما بیشتر است. گاهی اوقات درد آنقدر شدید و غیرقابل تحمل است که سیستم عصبی ما کنترل می‌شود، احساسات ما را خاموش می‌کند و باعث می‌شود در درون ما احساس بی‌حسی، پوچی یا مردگی کنیم. ما اغلب به سرعت از فقدان‌های جزئی بهبود می‌یابیم، اما فقدان‌های اساسی معمولاً منجر به یک بحران می‌شوند.

در همان زمان، یا اندکی پس از آن، سوگ فرا می‌رسد. برخلاف تصور رایج، سوگ غم نیست؛ سوگ اصلا یک هیجان نیست. سوگ یک فرآیند روانشناختی در واکنش به هر فقدان مهمی است. دکتر الیزابت کوبلر راس، مراحل سوگ را انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی و پذیرش توصیف کرد. اگرچه او به مرگ و مردن اشاره می‌کرد، اما این مراحل در همه انواع فقدان دیده می‌شود. این مراحل به طور مجزا از هم تعریف نمی‌شوند، اکثر مردم همه آنها را تجربه نمی‌کنند و همینطور به ترتیب ثابتی رخ نمی‌دهند.

آنها تمایل به فراز و فرود دارند، با یکدیگر ترکیب می‌شوند و اغلب به نظر می‌رسد پایان می‌یابند، اما دوباره شروع می‌شوند. از دست دادن شما (فقدان شما) هر چه باشد، حداقل برخی از این مراحل را تجربه خواهید کرد.


این مطلب مربوط به تالار سوگ می‌باشد