با واقعیتی شروع میکنیم که برای همه ما صادق است، این که همه ما “خودمان را در اینجا پیدا میکنیم”. ما تولدمان، ژنهایمان، و اغلب هیجانها و تمایلاتی که درونمان وجود دارد را خودمان انتخاب نکردهایم. ما شرایط بنیادی خود را انتخاب نکردهایم- برخی از ما خجالت زده و مضطرب، فعال یا منفعلتر از دیگران به دنیا میآییم.
منبع: گیلبرت، پل. (۲۰۱۰). آموزش ذهن برای شفقت ورزی. ترجمه: دوستی، پیمان. قدرتی، گلناز. (۱۳۹۸). انتشارات امین نگار: تهران.
این کتاب را سفارش دهید
برای برخی از ما آشکار است که استعدادهایی در ورزش یا موسیقی داریم و برای برخی کمتر از دیگران این چنین است. ما تصمیم نگرفتهایم که در خانوادهای دوست داشتنی، غفلت کننده یا سوء استفادهگر، مسیحی، مسلمان یا بیدین، ثروتمند یا فقیر، به دنیا بیاییم.
ما این دوره از تاریخ یا شهر خاصی برای تولد را انتخاب نکردهایم. با این حال، همه اینها تاثیر عمیقی بر اینکه چه تجربه و احساسی از خودمان و ارزشهای اصلیمان داریم، خواهند گذاشت. همه ما “خودمان را در اینجا پیدا میکنیم”. همه ما در قایق مشابهی هستیم.
زمانی که حدود دو یا سه ساله هستیم، از بودن در اینجا به عنوان “احساس خویشتن”، آگاه میشویم. همان طور که رشد میکنیم، مغز ما به سرعت بالغ میشود و ظرفیتهایی برای درک چیزهای جدید را کسب میکند- با تشکر از تغییرات مغز. زمانی که وارد نوجوانی میشویم، میفهمیم که هورمونهای بدن، تمایلات بدنی و علایق ما را تغییر میدهند. ما هیچ یک از اینها را انتخاب نمیکنیم، فقط در درونمان اتفاق میافتند.
به نظر میرسد هیجانها شدت پیدا میکنند؛ ما به راحتی شرمنده و حساس میشویم، به خصوص درباره بدنمان؛ ما علاقمند میشویم تا تایید و پذیرش همسالانمان را کسب کنیم و علایق خاصی مانند نوعی از موسیقی، لباس یا سبک را توسعه میدهیم.
من میخواستم یک ستاره راک باشم (خب، هنوز هم در واقع این را میخواهم). بعدا میخواهیم همسرهایی داشته باشیم که بتوانیم رابطه طولانی با آنها داشته باشیم و امکان به اشتراک گذاشتن ژنهایمان با آنها و داشتن فرزند را به دست آوریم.
همه ما میخواهیم ارزشمند، مورد تقدیر و مقبول باشیم، به جای اینکه بی ارزش، مورد انتقاد و طرد شده شویم. با این حال، ما هیچ یک از این خواستهها یا هیجانها را انتخاب نمیکنیم، آنها فقط بخشی از ترکیب ما هستند- چگونه مغز ما تکامل یافته است.
این کتاب را سفارش دهید
اینکه دیگران چطور با ما رفتار میکنند یا مراقب ما هستند، و اینکه ما یاد میگیریم چطور با این تجارب آشکار برخورد کنیم، میتواند تفاوتهای زیادی در نحوه رشد مغز ما و نحوه یادگیری شیوههای روبرو شدن با این دشواریهای مغز که تکامل به ما داده است، و آسیب پذیری در برابر چیزهایی مثل خشم، اضطراب و افسردگی را ایجاد کند.
همانطور که بزرگتر میشویم، به تدریج در مییابیم که ذهن ما انواعی از احساسها و تمایلهایی را دارد که کنترل ما را به عهده میگیرد. ما به گونهای که این احساسها ما را هدایت میکنند، عمل میکنیم.
اگر عصبانی باشیم، ممکن است رفتارهای ناشایست انجام دهیم یا بگویم؛ اگر مضطرب هستیم، ممکن است از برخی چیزها اجتناب کنیم یا منفعلانه رفتار کنیم؛ بنابراین نمیآموزیم که چطور با چیزهایی که باعث ترس ما میشوند، مقابله کنیم. این واقعیت که ما مغزی با این ظرفیتها داریم، تقصیر ما نیست.
نکتهاین است که ما طیف وسیعی از خواستهها و هیجانهای دشوار را به ارث میبریم، و مغز و ذهنمان توسط افرادی که اطرافمان هستند شکل میگیرد (که هیچ یک از آنها انتخاب ما نیستند)، با این حال، اگر بتوانیم درباره مغز و ذهن خود بیاموزیم، ممکن است به ما کمک کند تا به جای اینکه احساسهایمان ما را هدایت کنند، شانس این را پیدا کنیم که ما آنها را هدایت کنیم. سپس میتوانیم یاد بگیریم که چگونه ذهن خود را آموزش دهیم تا شانس درک و مقابله با هیجانهای ناخوشایند را به حداکثر برسانیم و موارد مفید و خوشایندی را افزایش دهیم.
این موضوع به ما کمک میکند تا یک حس بهزیستی و شکوفایی را ایجاد کنیم. اگر میخواهید یک ساز موسیقی را بنوازید، باید درباره ساز خود بیاموزید، چه نتهایی وجود دارد، چه میزانهایی هست، و سپس تمرین کنید. اگر میخواهید در ورزشی پیشرفت کنید، باید قوانین بازی، حرکات اصلی، و تاکتیکها را بفهمید و سپس تمرین کنید.
این موضوع تفاوتی با ذهن و مغز ما ندارد و نکته کلیدی، تمرین میباشد. همانطور که خواهیم دید، توسعه شفقت راهی برای این امر است. شفقتورزی به خود و دیگران به ما کمک میکند تا با بسیاری از احساسهای ناخوشایندمان مانند اضطراب، خشم و حتی نا امیدی کنار بیاییم.
منبع: گیلبرت، پل. (۲۰۱۰). آموزش ذهن برای شفقت ورزی. ترجمه: دوستی، پیمان. قدرتی، گلناز. (۱۳۹۸). انتشارات امین نگار: تهران.