از قضا، ابزار فوقالعادهای که ما آن را «ذهن انسان» مینامیم و برای ما بسیار خلاق، مبتکر و مفید است، با تمایلی درونی برای قضاوت، مقایسه، انتقاد، عیبیابی و تمرکز بر کمبودها به وجود آمده است و هرجا که نگاه میکند مشکلات را می بیند.
منبع: کتاب وقتی زندگی ضربه سختی میزند
راس هریس (۲۰۲۲)/ ترجمه: پیمان دوستی و نرگس حسینی نیا (۱۴۰۱)
چرا ذهن اینگونه کار میکند؟ بیایید آن را از دیدگاه اجدادمان در نظر بگیریم. سالها پیش، مردان و زنانی که طولانیترین عمر را داشتند، کسانی بودند که به وضوح میتوانستند مشکلات را ببینند (مانند حیوانات خطرناک، آب و هوای بیرحمانه و رقبای بدطینت)، کسانی که میتوانستند مشکلات آینده را به بهترین شکل پیشبینی کنند (مثلاً آن حیوانات، آبوهوا و دوباره رقبا) و کسانی که میتوانستند این مشکلات را به طور موثر حل کنند. بنابراین اگر یکی از اجداد ما با سرگردان بود و فکر میکرد که همه چیز خوب است، هیچ مشکلی نمیدید و هیچ مشکلی را پیش بینی نمیکرد، آن قدر زنده نمیماند که بچه دار شود- قبل از بچه دار شدن و تولید مثل برای ادامه نسل، حیوانات خطرناک، آب و هوای بی رحم یا رقبای بدطینت آنها را میکشتند.
بنابراین، در طول نسلهای بیشمار، ذهن ما به ماشینهای حل مساله کننده فوقالعادهای تبدیل شده است که مشکلات را همه جا میبیند: چیزهایی که به اندازه کافی خوب نیستند. طنز بزرگ این است که ذهن ما نمیخواهد زندگی را برای ما سخت کند- در واقع ذهنمان بسیار تلاش میکند تا به ما کمک کند: به ما کمک کنند چیزی را که میخواهیم به دست آوریم یا از ما در برابر چیزی که نمیخواهیم محافظت کند. بیایید به چند نمونه نگاه کنیم.
نگرانی و پیش بینی بدترینها. ذهنتان شما را برای اقدام آماده میکند. میگوید: «مراقب باش! احتمال وقوع اتفاقهای بد وجود دارد. ممکن است صدمه ببینی. ممکن است رنج بکشی. آماده باش. خودت را آماده کن. از خودت محافظت کن.»
نشخوار فکری و ماندن در گذشته. در اینجا ذهن میخواهد به شما کمک کند تا از رویدادهای گذشته بیاموزید. میگوید: «چیزهای بدی رخ داده است که اگر از آنها درس نگیرید، ممکن است دوباره اتفاق بیفتند. پس این را بفهمید که چرا این اتفاق افتاد؟ و چه کار متفاوتی میتوانستید انجام دهید؟ از این موضوع بیاموزید تا بدانید اگر چنین چیزی دوباره تکرار شد، چه کاری انجام دهید.»
انتقاد از خود، سرزنش خود، خود قضاوتی. ذهنتان میخواهد از شما در برابر شکست، طرد شدن، ناامیدی، شکست روابط، مشکلات سلامتی یا هزاران پیامد نامطلوب دیگر محافظت کند. هنگام انجام کارهای سخت به سراغتان میآید، زیرا میخواهد دست از کار بکشید؛ ذهن پیش بینی میکند که اگر به این کارها ادامه دهید، اتفاق بدی رخ خواهد داد. ذهن سعی دارد به شما کمک کند کارها را بهتر انجام دهید و نتایج بهتری بگیرید. زمانی که شما را به عنوان «ضعیف»، «ناقص»، «بی ارزش»، «خودخواه»، «شکست خورده»، «دوست نداشتنی» و غیره قضاوت میکند، بازهم سعی دارد کارها را بهتر انجام دهید و نتایج بهتری بگیرید؛ این جملات میگویند باید کاری را که انجام میدهید تغییر دهید، زیرا اگر به این روش ادامه دهید، اتفاقات بدی رخ میدهد: طرد شدن، شکست، و غیره.
دلیل آوردن. ذهنتان انواع و اقسام دلایلی را میآورد که چرا نمیتوانید تغییر کنید، تغییر نکنید، یا حتی نباید تغییر کنید- تغییر خیلی سخت، دردناک و ترسناک است؛ شما آنچه را که لازم است ندارید؛ یا تغییر ناامید کننده است زیرا اوضاع نمیتواند بهبود یابد. ذهن با این کار میخواهد از شما در برابر صدمه دیدن محافظت کند. ذهن میداند که اگر از منطقه راحت خود خارج شوید و برای بهبود اوضاع اقدام کنید، ممکن است شکست بخورید و این دردناک خواهد بود. بنابراین، دوباره سعی میکند شما را از پیامدهای دردناک و رویدادهای نامطلوب نجات دهد.
ناامیدی، بی هدفی، بی معنی بودن. در تلاشی دیگر برای نجات شما از درد، ذهنتان میگوید تلاش برای بهبود اوضاع بیفایده است، زیرا زندگی خود بی معنی است؛ فقط رها کنید، به هر چیزی اهمیت ندهید و زندگی را بیهوده تلقی کنید. اگر واقعاً بتوانید به هیچ چیز اهمیت ندهید، از درد طرد شدن، فقدان و شکست در چیزی که واقعاً به آن اهمیت میدهید نجات خواهید یافت- و همچنین از تمام ترس و اضطرابی که هنگام بیرون آمدن از منطقه امن و راحت خود به وجود می آید. از تمام ناامیدی و یاس در زمانی که به آنچه می خواهید نمیرسید نجات پیدا میکنید. پیام اصلی: “تلاش نکنید، زیرا بیشتر آسیب خواهید دید.”
خودکشی. یک بار دیگر ذهنتان سعی میکند شما را از درد نجات دهد. زندگی غیرقابل تحمل به نظر میرسد، بنابراین ذهنتان تصور میکند که اگر خود را بکشید، رنج شما متوقف میشود (توجه: افکار خودکشی پس از فقدانهای بزرگ بسیار رایج است. با این حال، این کتاب درمانی برای خودکشی نیست، بنابراین اگر قصد خودکشی دارید، لطفاً فوراً به دنبال مشاوره حرفهای باشید).
سرزنش، انتقام، کینه. در تلاش برای نجات شما از بی عدالتی، بی انصافی و رفتار بد دیگران، ذهنتان به اشتباهات آن افراد اشاره میکند یا در نظر میگیرد که چگونه آنها را مجازات کند. هدف ذهن این است که به شما کمک کند از رویدادهای گذشته بیاموزید تا برای مقابله با رویدادهای آینده بهتر آماده شوید.
شک به خود، ناامنی. بسیاری از ما پس از یک فقدان بزرگ دچار شک و تردید، ناامنی یا بلاتکلیفی میشویم: از خود میپرسیم: آیا این موضوع را درست انجام میدهم؟ آیا تصمیمات درستی میگیرم، کارهای درست را انجام میدهم- یا همه چیز را خراب میکنم؟ آیا میتوانم این موضوع را مدیریت کنم؟ میتوانم انجامش بدهم؟ دوباره، ذهنتان سعی میکند از شما محافظت کند: مراقب باشید، مراقب باشید، این قلمرو جدید است، قوانین جدیدی برای این بازی وجود دارد، ممکن است صدمه ببینید. این موضوع ممکن است سوالاتی ایجاد کند مانند من کیستم؟ من بدون شغلم چه کسی هستم؟ من بدون شریک زندگیام … پدر و مادرم … فرزندم چه کسی هستم؟ من بدون سلامتیام چه کسی هستم؟ در اینجا ذهنتان از شما میخواهد که عمیقاً به این موضوع فکر کنید که میخواهید چه نوع فردی باشید، با چه ارزشهایی زندگیکنید و در مقابل فقدان چه چیزی میخواهید بایستید (ما این سؤالات را به طور عمیق در بخش دوم بازسازی خواهیم کرد).
آسیب پذیری. پس از یک فقدان بزرگ، ممکن است احساس آسیب پذیری ما افزایش یابد و مانند گذشته احساس قوی بودن یا شکست ناپذیری نکنیم. ممکن است احساس کنیم دنیا امن نیست، زندگی غیرقابل پیشبینی است، اتفاقات بد برای افراد خوب رخ میدهد و دیگر نمیتوانیم به خود، دیگران یا جهان کاملاً اعتماد کنیم. این افکار و احساسات زمانی به وجود میآیند که ذهن ما حقیقتی که ما اغلب فراموش میکنیم را به ما یادآوری میکند: ما آسیب پذیر هستیم. ذهنمان به ما میگوید که مراقب خودمان باشیم؛ مراقب سلامت هیجانی، جسمی، روانی و معنوی خود باشیم و همین کار را برای عزیزانمان انجام دهیم.
فال بد زدن، عذاب، و اضطراب مرگ. هنگامی که یک فقدان مثل مرگ رخ میدهد، بسیاری از حسهای عذاب، فال بد زدن یا آگاهی از اجتناب ناپذیر بودن مرگ خودمان را تجربه می کنیم. در اینجا ذهن به شما یادآوری میکند که زندگی ارزشمند است و هرگز نمیدانید چقدر فرصت دارید، پس از آن نهایت استفاده را ببرید (ما در بخش سوم یعنی سرزندگی دوباره، نحوه انجام این کار را بررسی خواهیم کرد). از این بیشتر ادامه نمیدهم، اما امیدوارم که متوجه موضوع شده باشید. هر کار غیر مفیدی که ذهنتان انجام میدهد، اساساً تلاشی نادرست برای کمک به شما جهت نجات از درد یا کمک برای به دست آوردن بیشتر چیزی است که میخواهید. آیا تا به حال یک دوست بیش از حد مفید داشتهاید، دوستی که آنقدر تلاش میکند تا به شما کمک کند که باعث دردسر میشود؟ وقتی ذهنتان داستانهایی مانند موارد بالا را بازگو میکند، سعی کنید به آن به عنوان یک دوست بسیار مفید نگاه کنید که سخت تلاش میکند تا کمک کند- اما این کار را به روشی اشتباه انجام میدهد.