هیچ چیز ما را برای آن فقدانهای عظیم و دردناکی که دنیای ما را از هم میپاشد آماده نمیکند: مرگ یکی از عزیزان؛ از دست دادن سلامتی و استقلال در اثر بیماری یا جراحت؛ از دست دادن یک رابطه صمیمی از طریق طلاق یا جدایی؛ از دست دادن شغل. همه ما از چنین فقدانهایی میترسیم و سعی میکنیم از آنها اجتناب کنیم، اما دیر یا زود، اگر به اندازه کافی عمر کنیم، ما همه آنها را داریم.
منبع: وقتی زندگی سخت میگذرد/ دکتر راس هریس (۲۰۲۱)/ ترجمه دکتر پیمان دوستی (۱۴۰۱)
یک چیز مسلم است: هر چه این از دست دادن (فقدان) بزرگتر باشد، درد ما بیشتر است. گاهی اوقات درد آنقدر شدید و غیرقابل تحمل است که سیستم عصبی ما کنترل میشود، احساسات ما را خاموش میکند و باعث میشود در درون ما احساس بیحسی، پوچی یا مردگی کنیم. ما اغلب به سرعت از فقدانهای جزئی بهبود مییابیم، اما فقدانهای اساسی معمولاً منجر به یک بحران میشوند.
در همان زمان، یا اندکی پس از آن، سوگ فرا میرسد. برخلاف تصور رایج، سوگ غم نیست؛ سوگ اصلا یک هیجان نیست. سوگ یک فرآیند روانشناختی در واکنش به هر فقدان مهمی است. دکتر الیزابت کوبلر راس، مراحل سوگ را انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی و پذیرش توصیف کرد. اگرچه او به مرگ و مردن اشاره میکرد، اما این مراحل در همه انواع فقدان دیده میشود. این مراحل به طور مجزا از هم تعریف نمیشوند، اکثر مردم همه آنها را تجربه نمیکنند و همینطور به ترتیب ثابتی رخ نمیدهند.
آنها تمایل به فراز و فرود دارند، با یکدیگر ترکیب میشوند و اغلب به نظر میرسد پایان مییابند، اما دوباره شروع میشوند. از دست دادن شما (فقدان شما) هر چه باشد، حداقل برخی از این مراحل را تجربه خواهید کرد.