ما هرگز به طور کامل بزرگ نمی شویم. حداقل نه آنطور که ما دوست داریم باور کنیم. در درون ما یک کودک ابدی وجود دارد که همیشه چیزی برای احساس یا گفتن دارد. سوال این است که آیا آن صدا شنیده می شود؟
شاید متوجه شده باشید که گاهی اوقات زمانی که عصبانیت در درون شما برانگیخته میشود، منشأ آن از یک منشأ بسیار آشنا و شخصی، اما ناشناخته و دور است. چگونه می توانید این بخش خود را که تمام عمر ناآگاهانه در تلاش برای سرکوب کردن آن بودهاید، کاملا درک کنید؟
منبع: وب سایت stepupformentalhealth.org
ترجمه و تلخیص: دکتر پیمان دوستی
معمولاً بخشی از ما را به عنوان کودک درون یاد میکنند، این قطعه پازل، تا حدی بخش ناخودآگاه هر فرد است که در دوران کودکی شکل گرفته است و هنوز هم برای دیده شدن و شنیدن التماس میکند. وقتی سالم است، احساس می کنیم با خلاقیت، الهام و هیجان آن ارتباط داریم. وقتی زخمی میشود، ما از ویژگیهای نیروبخش آن جدا میشویم و احساس ناراحتی میکنیم. شفا و تربیت کودک درون یک سفر است و می تواند به یک فرآیند طولانی تبدیل شود. با این حال، مهمترین بخش سفر، شروع آن است.
کودک درون را میتوان به عنوان بخش تأثیرپذیر و آسیب پذیر خودمان که در اولین تجربیات و مراحل زندگی مان زخمی شده و شکل گرفته است، تعریف کرد. اصطلاح کودک درون در اصل توسط کارل یونگ ابداع شد و به عنوان یک کهن الگو یا زیرشخصیت ناخودآگاه شناخته شد. پتانسیل آن از طریق رفتارها و تعاملات ما با دنیای بیرون آشکار میشود. در بزرگسالی ما، برخی از این رفتارها می تواند ناشی از آسیب (تروما)، درد، دشواری و غفلت عاطفی و روانیای باشد که در دوران کودکی تجربه کردهایم. بسیاری از ما سعی می کنیم با دفن این احساسات و دردهای حل نشده در اعماق ذهنمان، از خود در برابر این رنج محافظت کنیم. با این حال، آنها میتوانند بهعنوان گوشهگیری، پرخاشگری منفعل، ترس از رها شدن، و خیلی چیزهای دیگر، بازگردند. طبق گفته تیک نات هان در کتاب شفای کودک درونی، فرار از رنج ما به آن پایان نمیدهد، بلکه آن را طولانیتر میکند.
بازوالدینی (دوباره والدینی کردن) برای کودک درون
فرآیند “باز والدینی” برای اولین بار توسط دکتر لوسیا کاپاکیونه در دهه ۱۹۷۰ معرفی شد. بازوالدینی (دوباره والدینی کردن) کودک درونی بر این تمرکز میکند که مطمئن شوید ارزش، عشق و محافظتی را که در دوران کودکی نداشته است، احساس میکند.
با کار کردن با کودک درون خود، می توانید بخش بسیار مهمی از وجود خود را ادغام کنید. از آنجایی که کودک درونی قدرت زیادی بر افکار، تصمیمات و روابط ما دارد، مهم است که او را با روشهای جدیدی آشنا کنیم که به کاهش واکنشهای سرکشانه و پاسخهای، بازتابی کمک میکند.
همانطور که با کودک درونی خود بیشتر در ارتباط هستید، میتوانید علائم زخمها و نحوه بروز آنها را تشخیص دهید. همچنین توصیه میشود اگر احساس میکنید زخمهای درونی کودک شما به تنهایی دردناک است و نیاز به راهنمایی حرفهای دارد، یک درمانگر یا یک مشاور برای این تمرینات حضور داشته باشد.
راههایی برای تشویق گفتگوی درمانی با کودک درونی
۱)برای کودک درونتان نامه بنویسید
یکی از راههای شروع گفتوگو با کودک درونتان این است که برای خودتان نامه بنویسید. در صورت تمایل با گرفتن دو ورق کاغذ و دو پاکت شروع کنید. این نامهها لازم نیست ارسال شوند، آنها فقط برای شما هستند. فضایی برای بیان، رهاسازی و التیام. همه این نقش ها را شما به عهده خواهید گرفت. کودک و بزرگسال؛ دانش آموز، معلم و درمانگر.
به یاد داشته باشید که شما با کودکی صحبت میکنید که کلمات شما را جذب میکند و آنها را آگاهانه یا ناخودآگاه به کار می برد. این مرحله تماماً در مورد دوباره والدینی کردن (بازوالدینی) کودک درونی شما و ارائه محبت، تأیید یا حمایتی است که ممکن است در سنین پایینتر دریافت نکرده باشد.
شما میتوانید با اذعان به (تصدیق کردن) رنج و درد کودک درونی خود شروع کنید تا هم دیده و هم شنیده شود. همیشه فضایی را برای تجربه کودک درون خود نگه دارید. در مرحله بعد، با توضیح منشأ و علت احساسات آن، بر رفع شرم و گناهی که دارد تمرکز کنید. به کودک درونتان یادآوری کنید که اگر در کودکی نیازهای خاصی برآورده نمیشد، تقصیر او نیست. همانطور که این درد گذشته را مطرح میکنید، مطمئن شوید که اکنون برای محافظت، عشق ورزیدن و کمک به رشد و بهبود آن اینجا هستید و همه چیز متفاوت خواهد بود.
هنگامی که با کودک درون خود ارتباط برقرار میکنید، خود را در حال خم شدن برای صحبت کردن در سطح چشم او تصور کنید. این کار باعث می شود کودک درونی شما احساس امنیت، اهمیت و کنترل بیشتری داشته باشد. در نقطهای از نامه خود، به کودک درون خود یادآوری کنید که واکنشهای خاصی که از زخم های او ناشی میشود، می تواند با راهنمایی مداوم شما به پاسخهای سازگارانهتری تبدیل شود.
از کودک درونتان به خاطر شجاعتش تشکر کنید. با در میان گذاشتن عشق خود به کودک درونی خود، حضور محبت آمیزتان را در زندگی او تضمین کنید.
۲)با کودک درون خود با صدای بلند ارتباط برقرار کنید
کلماتی را بگویید که دوست دارید از مراقبان خود بشنوید. کلماتی را که در کودکی نشنیدهاید، اما به شدت نیاز به شنیدن داشتید، بگویید. دقیقاً همان چیزی را بگویید که کودک درونتان در حال حاضر باید بشنود. به یاد داشته باشید، شما در حال بازوالدینی کودک درونی خود هستید.
علاوه بر این، می توانید برای برقراری ارتباط بیشتر و ارتباط با کودک درون خود، مراقبه را در نظر بگیرید. خوشبختانه منابع زیادی برای مراقبههای هدایت شده به صورت صوتی و تصویری وجود دارد که در دسترس شماست.
۳) از طریق بیان هنری یا خلاقانه صحبت کنید
نقاشی کشیدن. آواز خواندن. نوشتن. ساز زدن. چه چیزی باعث میشد در کودکی چشمان شما برق بزند؟ چه چیزی باعث هیجان و رهایی شما میشد؟ فعالیتی را پیدا کنید که شما را به فضایی خلاقانه بکشاند. به خودتان اجازه دهید طوری ارتباط برقرار کنید که فقط شما بتوانید آن را درک و قدردانی کنید. با استفاده از هنر یا موسیقی، می توانید به خودتان اجازه دهید که واقعاً این ارتباط بین ذهن و بدن را احساس کنید. کودک درون شما با صحبت کردن به زبان آشنای حرکات و تصویرسازی، خلاقیت و کنجکاوی خود را افزایش می دهد.
۴)برای کودک درونتان قرارهای بازی تنظیم کنید
به خودتان اجازه دهید در فعالیتهایی که در کودکی از انجام آنها لذت میبردید شرکت کنید. مراقب کودک درون خود که برای بازی بیرون میآید باشید و مطمئن شوید که به تنهایی بازی نمیکند، بلکه شما نیز به بازیگوشی او واکنش نشان دهید و اجازه دهید سبک دلی، کنجکاوی و مهربانی آن از طریق شما واکنش نشان دهد.
فهرستی از تمام نمایشها، فیلمها، کتابها و فعالیتهایی که در دوران کودکی دوست داشتید تهیه کنید. برای مثال، سعی کنید برخی از موارد فهرست خود را دوباره انجام دهید یا کتابی را باز کنید که شما را به دنیایی کاملا متفاوت میکشاند. در یک مزرعه شادی کنید، از یک شهربازی دیدن کنید، یا به قفس ضربه بزنید.
اگر تا حدودی کودکانه یا احمقانه به نظر برسد، اشکالی ندارد. شادیهای شخصی کودک درونتان را قضاوت نکنید، زیرا این شادیها میتوانند شما را به شادیهای خود نزدیکتر کنند. هنگام بازوالدینی کودک درونی خود، اجازه دهید کمی سرگرمی وارد شود.