صفحه اصلی

فرآیندهای انعطاف پذیری روان شناختی، در مواجهه با اضطراب چطور به ما کمک می‌کنند؟

فرآیندهای انعطاف پذیری روان شناختی، در مواجهه با اضطراب چطور به ما کمک می‌کنند؟

من پیمان دوستی، امروز می‌خواهم به این پرسش پاسخ بدهم.

خیلی از ما آدم ها زمانی که وارد پروسه روان درمانی می شویم، با این باور وارد پروسه می شویم که اضطراب خود را از بین ببریم یا آن را کاهش دهیم. اما واقعیت چنین است که ما آدم ها نمی‌توانیم یکی از هیجان‌های انسان بودن خود را از بین ببریم. نکته ای که در این خصوص وجود دارد این است که کنترل زندگی من دست چه کسی است؟ کنترل زندگی من دست هیجان هایم است یا کنترل زندگی ام را خودم به دست گرفته ام.

مدل عدم انعطاف پذیری روان شناختی به این شکل توضیح می دهد که در بسیاری از موارد ما انسان ها کنترل زندگی خود را دست ترس هایمان، اضطراب هایمان و هیجان های خودمان می سپاریم. عدم انعطاف پذیری روان شناختی بیان می کند که این ترس ها و اضطراب های ما هستند که برای ما تصمیم می گیرند که به یک موقعیت خاص برویم یا نرویم، یک فعالیت جدید را شروع کنیم یا نکنیم. مدل عدم انعطاف پذیری روان شناختی بیان می کند که گاهی ما آدم ها به جای اینکه به دنبال با کیفیت و غنی زندگی کردن باشیم، تمرکز خودمان را روی حذف افکار و هیجان ها می گذاریم و تصور می کنیم که باید اول از دست هیجان های ناخوشایندی مثل ترس و اضطراب خلاص شویم بعد برویم آن زندگی با کیفیت و معناداری که می خواهیم را دنبال کنیم. گاهی تمرکز خودمان را روی این موضوع می گذاریم که اول باید از دست این نشخوارها خلاص شویم و بعدا برویم کارهایی که برای بهبود کیفیت زندگی مان مفید است انجام دهیم.

از طرفی دیگر، مدل انعطاف پذیری روان شناختی در این خصوص چه می گوید؟ مدل انعطاف پذیری روان شناختی در این خصوص به این موضوع اشاره می کند که ما می توانیم کنترل زندگی مان را در دست خودمان بگیریم در حالی که هنوز هم افکار و احساس های ناخوشایند همراه ما هستند. برای مثال، یک ماشین در حال حرکت را در نظر بگیرید در حالت عدم انعطاف پذیری روان شناختی احتمالا این ترس ها و اضطراب های ما هستند که پشت فرمان نشسته اند و ما کنار نشسته ایم و ما را حمل می کنند. در مدل انعطاف پذیری روان شناختی احتمالا در این ماشین جای راننده و سرنشین عوض می شود و راننده ما هستیم و اضطراب ها و هیجان ها و ترس های ما هستند که کنار ما می نشینند و ما آنها را حمل می کنیم. مدل انعطاف پذیری روان شناختی به این موضوع تاکید می کند که ما آدم ها به جای اینکه تمرکزمان را روی این موضوع بگذاریم که چطو ر باید از دست افکار و هیجان های خودمان خلاص شویم، در عوض همچنان که آنها را حمل می کنیم متمرکز بر با کیفیت زندگی کردن مان باشیم.

همانطور که توضیح داده شد، این ما نباشیم که کنار نشستیم و فرمان زندگی دست هیجان ها و افکار ما باشد و اضطراب و ترس هایمان ما را هدایت کنند، بلکه ما پشت فرمان بنشینیم و ماشین زندگی خود را هدایت کنیم در حالی که افکار و هیجان ها مانند اضطراب، ترس و خشم کنار ما هستند و آنها را حمل می کنیم. در مدل انعطاف پذیری روان‌شناختی، این ما هستیم که مقصد ماشین زندگی خود را انتخاب می کنیم و همچنان افکار و هیجان های خود را حمل می کنیم.

مدل انعطاف پذیری روان شناختی به واسطه شش فرآیند بنیادین به ما کمک می کند تا بدون تلاش برای مبارزه با افکار و هیجان‌هایمان به سمت غنی و با کیفیت زندگی کردنمان قدم برداریم.

بیماری لاعلاج

نشان‌داده شده‌است، روش‌های ACT به افراد مبتلا به بیماری لاعلاج در مقابله با ترس و غم مواجهه با مرگ، کمک می‌کند. مهارت‌های انعطاف‌پذیری به افراد کمک می‌کند احساس پریشانی کمتری داشته و انرژی خود را به سمت فعالیت‌های معنادار پایان زندگی سوق دهند.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده/ نوشته دکتر استیون هیز (۲۰۱۹)/ ترجمه: دکتر پیمان دوستی، نرگس حسینی نیا، مهدی ماندگار، مریم پیرتاج (۱۴۰۰)

سفارش این کتاب

به عنوان مثال، یک مطالعه بر روی زنانی که در آخرین مرحله سرطان تخمدان بودند، انجام شد. تقریبا ۸۵ درصد از کسانی که در این شرایط هستند در طی چند سال خواهند مرد. برای یک گروه از این بیماران، درمان معمولی در دوازده جلسه اختصاص داده شد که شامل آموزش آرام سازی، بازسازی شناختی و راهنمایی در مورد چگونگی حل مساله برای مواجهه با اجتناب ناپذیری مرگ بود. به گروه دیگر دوازده جلسه کار مهارت‌سازی ACT داده شد. با توجه به درمان فشرده شرکت کنندگان، جلسات در هر مکانی که آنها می‌توانستند، ترتیب داده شد، مانند اتاق‌های شیمی درمانی، اتاق‌های تزریق و اتاق‌های معاینه.

کارگاه‌های آموزشی مجازی پذیرش و تعهد

کسانی که تحت آموزش ACT قرار گرفتند در تعدادی از نتایج به طور قابل توجهی بهبود یافتند. آنها کمتر درگیر سرکوب فکر بودند و اضطراب و افسردگی آنها به طور قابل توجهی پایین‌تر بود. علاوه بر این، در حالی که بیمارانی که CBT گرفته بودند (روان درمانی شناختی رفتاری) از راه هایی شبیه حواس‌پرتی، مانند تماشای بیشتر تلویزیون با اضطراب خود مقابله می‌کردند، گروه ACT اقدامات معنادارتری را انجام می‌دادند، مانند تماس با فرزندان خود، تصمیم‌گیری در مورد اینکه وقتی آن‌ها فوت کردند، ممکن است دارایی آنها چگونه توزیع شود، اطمینان حاصل کردن از اینکه وصیت‌نامه آن‌ها مرتب است، و نامه نوشتن به دوستان و خانواده.

مهارت‌های انعطاف‌پذیری می‌توانند به ما کمک کنند تا به سطحی از پذیرش در مورد مرگ عزیزان خود برسیم و زمانی را صرف کنیم که با آن‌ها زندگی معنادار بیشتری داشته باشیم. من این راه سخت را یاد گرفتم.

خانواده من در مواجهه با مرگ بسیار اجتناب می‌کردند. وقتی من بیست و چهار ساله بودم و در آنسوی کشور در حال تحصیل بودم، پدرم درگذشت و پس از اینکه خواهرم با من تماس گرفت و این خبر را داد، مادرم خیلی زود با من تماس گرفت و فعالانه من را تشویق کرد که به مراسم تشییع نیایم. من فقیر بودم، او به من یادآوری کرد. او گفت که از نظر مالی نمی‌تواند کمک زیادی کند.

من خیلی خوشحال بودم که از این راهنمایی استفاده کردم، و هزینه را بهانه کردم. از آن زمان تا کنون عمیقا از این تصمیم متاسف هستم.

کارگاه‌های آموزشی مجازی پذیرش و تعهد

هنگامی که خواهرم، سوزان، دو سال پیش با من تماس گرفت و به من گفت که ذات الریه مادر نود و دو ساله من بدتر شده است، من بلافاصله سوار هواپیمایی از رینو[۱] به فینیکس[۲]  شدم. وقتی به بالین مادرم رسیدم، او دیگر حرف نمی‌زد یا چشمانش را باز نمی کرد، اما وقتی سوزان گفت ، “استیو اینجاست” سرش کمی حرکت کرد.

در حالی که توسط خواهرم و فرزندان بزرگش، آدام و مگان[۳]، احاطه شده بودم، روبروی مادرم نشستم و همانطور که نفسش آرام گرفت و پاهایش کبود شد، چند ساعتی او را تماشا کردم. ذهنم به آخرین باری که دیدمش رفت.

او فراموش کرده بود که من می‌آیم- ذهنش دیگر نمی‌توانست اطلاعات جدید را به خوبی نگه دارد. با صدایی ضعیف، او فریاد زده بود: “استیون! پسرم!” همانطور که وارد اتاق روز در مرکز مراقبت‌های ویژه‌ای شدم که وی در آن زندگی می‌کرد. با افتخار به خانمی که در کنارش نشسته بود با صدای آرامی گفت، “او یک مرد مشهور است” و سپس کمی حالت غرور آمیز مادرانه به خود گرفته و به سرعت اضافه کرد، “او یک روانشناس است،” و سپس، رو به من کرد، گویی که به پسر عزیزش یادآوری می‌کند که واقعاً چقدر در زندگی مهم است، او آرام اما محکم نتیجه گرفت: “او به مردم کمک می‌کند.”

سفارش این کتاب

مادر من نمونه زندگی مبتنی بر ارزش‌ها بود، و او تا آخر کار کرده بود تا فرزندانش را در انجام آنچه درست بود هدایت کند، نه چیزی که به طور سطحی جذاب بود. چیزی که همیشه برایش مهم بود این بود که ما چه‌جور آدم‌هایی بودیم. در حالی که پایان زندگی او نزدیک می‌شد، من بسیار سپاسگزار بودم که می‌توانستیم باهم باشیم، غم و قدردانی و عشق خود را به طور کامل برای لحظات آخر، ارزشمند تجربه کنیم.

کارگاه‌های آموزشی مجازی پذیرش و تعهد

من با طعم آن خداحافظی به سمت قبر خود خواهم رفت. ما می‌گوییم که مرگ یک عزیز افتضاح است، و این (افتضاح) است، اما اگر ما قلب خود را برای دیدن آن باز کنیم، این لحظات مقدس نیز، پر از هیبت است. راه دیگری برای بدست آوردن عشق و درد از دست دادن، نیست.

امیدوارم که وقتی با از دست دادن عزیزان خود روبرو می‌شوید، مهارت‌های انعطاف‌پذیری به شما کمک کند تا احساس آرامش و عشق کامل را که در غم و اندوه شما در جریان است، تجربه کنید.


Reno [1] : شهری در شمال ایالت نوادا در ایالات متحده آمریکا است

 Phoenix [2] :مرکز ایالت آریزونا آمریکا است

[۳]. Adam & Meghan

سرطان

تقریباً ۴۰ درصد از مردم در برخی نقاط (بدن‌شان) مبتلا به سرطان تشخیص داده می‌شوند. در حالی که جامعه پزشکی در پیشرفت موثرتر روش‌های تشخیص و درمان، گام های بلندی برداشته است، حتی آکادمی ملی پزشکی نگران است که توجه به چالش روانی سرطان عقب بماند. حدود ۳۰ درصد از بیماران مبتلا به سرطان، افسردگی، اضطراب و استرس را تجربه می‌کنند، اما اغلب برای آنها درمان کمی انجام می‌شود یا اصلاً درمان نمی‌شود.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده/ نوشته دکتر استیون هیز (۲۰۱۹)/ ترجمه: دکتر پیمان دوستی، نرگس حسینی نیا، مهدی ماندگار، مریم پیرتاج (۱۴۰۰)

سفارش این کتاب

افراد مبتلا به سرطان معمولاً به دلیل ابتلا به این بیماری (خصوصاً افراد سیگاری مبتلا به سرطان ریه) و اینکه علی رغم تجربه علائم، به دنبال تشخیص پزشکی سریع نبودند، خود را مقصر می‌دانند. پیام‌های اجتماعی‌ای که باید مثبت بمانند باعث می‌شود بیماران نتوانند درباره استرس تشخیص خود صحبت کنند. دوستان و خانواده می‌توانند درمورد احساس ناجورشان از ترس و درد عزیزانشان بحث کنند. کناره‌گیری از فعالیت‌های زندگی معمول است- بعضی از آنها به دلیل خستگی است، که این یک علامت فراگیر سرطان است (و همچنین درمان آن)، اما همچنین به این دلیل است که بیماران نمی‌خواهند عزیزانشان ببینند که آنها بد عمل می‌کنند.

کارگاه‌های آموزشی مجازی پذیرش و تعهد

علاوه بر این، چالش مبارزه با سرطان به هیچ وجه در طول درمان به پایان نمی‌رسد. حتی اگر درمان موفقیت‌آمیز باشد. ترس از عود می‌تواند برای سال‌ها ادامه داشته باشد. بسیاری از بازماندگان، ناتوانی‌های طولانی مدت را تجربه می‌کنند و برخی ممکن است نتوانند به کار خود بازگردند، که نه تنها می‌تواند استرس اقتصادی ایجاد کند بلکه به یک احساس فقدان معنا و هدف در زندگی آنها منجر می‌شود.

نشان داده شده است که آموزش مهارت‌های ACT به طور قابل توجهی توانایی افراد را برای کنار آمدن با این چالش‌های بی‌شمار بهبود می‌بخشد. این امر به ویژه برای کنار آمدن با علائم متداول افسردگی، اضطراب و ترس از عود مجدد، صدق می‌کند.

شرح مفیدی از متناسب کردن شیوه‌های ACT با چالش‌های خاص سرطان توسط روانشناسان جولی آنژیولا و آن بوون[۱] ارائه شده است که به طور مفصل در مورد تجربه یک بیمار نوشتند. این زن پنجاه و سه ساله مبتلا به سرطان تخمدان اپیتلیال[۲] در مرحله (IIIC)[۳] بود که پس از درمان اولیه دو بار عود کرد. جلسات وی با یک مشاور ACT دو ماه پس از عود دوم آغاز شد و او به متخصص آنکولوژی خود گفته بود که باید در مورد انجام شیمی درمانی اضافی فکر کند. وی به مشاور ACT خود گزارش داد که بین احساس بی حسی و “نگرانی بدون وقفه” در نوسان است. و اینکه او آنقدر خسته شده بود که در برخاستن از رختخواب مشکل داشت. وی همچنین گفت که از رفتار خود شرمسار است و اگرچه دوست دارد وقت بیشتری را با شوهرش بگذراند، اما نمی‌خواست که برای او بار مسئولیت ایجاد کند و به اتاق خواب مهمانان نقل مکان کرد.

کارگاه‌های آموزشی مجازی پذیرش و تعهد

مشاور ابتدا با پرسیدن اینکه می‌خواهد چه نوع زندگی را داشته باشد، کمک کرد تا زندگی با ارزش را برای او در نظر بگیرد و سپس موانع جلوگیری از زندگی بر اساس آن را مشخص کرد. او همچنین ارزیابی‌های انعطاف‌پذیری روانشناختی و ارزش‌ها را انجام داد.

او همچنین انعطاف‌پذیری روانشناختی و ارزیابی ارزش‌ها را در نظر گرفت، که نشان می داد او در اجتناب از ارزش‌ها، به ویژه ارزش وقت گذراندن با خانواده، معاشرت با دوستان، تفریح و تجربه بهزیستی جسمی، امتیاز بالایی کسب کرده است. چنانچه این ارزیابی به او کمک می‌کرد تا ببیند، اما نمی‌توانست با آن‌ها کنار بیاید. با توجه به امتیاز بالای ارزش‌های او، مشاور ابتدا ارزش‌ها را به اعمالی که او می‌توانست متعهد شود، پیوند داد.

سفارش این کتاب

سپس درمان برای کمک به او پیش رفت و با بسیاری از تمرینات گسلش، خود، پذیرش، و تمرین‌های حضور که در بخش دو معرفی شد، او را همراهی کرد. او توانست کیفیت زندگی خود را به طور قابل توجهی بهبود بخشد و دوباره وارد فعالیت‌هایی شود که برایش ارزشمند بود.

شما می‌توانید کار خود را با مهارت‌های انعطاف‌پذیری درمورد مشکلاتی که کشف کرده‌اید، متناسب کنید. به عنوان مثال، اگر اضطراب یا افکار نشخوارکننده برای شما مشکل سازند، بهترین راه این است که کار را با گسلش و حضور شروع کنید. اگر خود سرزنشی و شرمساری موضوعات دشواری هستند، خود شروع خوبی خواهد بود.


[۱]. Julie Angiola and Anne Bowen

[۲]. سرطان اپیتلیال تخمدان، نوعی سرطان است که تخمدان‌ها را بیمار می‌سازد

[۳]. آخرین مراحل این نوع سرطان می‌باشد

حضور در لحظه اکنون همراه با گذشته

خاطره‌ای را به‌صورت آگاهانه در ذهن خود بیاورید و سپس به خود بگویید: «اکنون به یاد می‌آورم که …» این گفته را با توصیف مختصر خاطره در یک جمله کوتاه ادامه دهید. به‌عنوان مثال، ممکن است بگویید «اکنون به یاد می‌آورم که رئیسم به من گفت من هرگز به جایی نخواهم رسید».

منبع: کتاب ذهن آزاد شده/ نوشته دکتر استیون هیز (۲۰۱۹)/ ترجمه: دکتر پیمان دوستی، نرگس حسینی نیا، مهدی ماندگار، مریم پیرتاج (۱۴۰۰)

سفارش این کتاب

با انجام این کار، گوش به‌زنگ هر گونه احساس تحریک شده، هر واکنش بدنی مانند سفت شدن شکم، افکاری که ممکن است ایجاد شوند، یا تمایل برای انجام کاری می‌شوید. همچنین گوش به‌زنگ سایر افکاری که ممکن است ظاهر شوند نیز باشید. هنگامی‌که این خاطره را برای خود بیان می‌کنید، به این احساسات، افکار و سایر ادراکات، یک به یک توجه کنید. به‌عنوان مثال، بگویید «اکنون احساس غمگینی می‌کنم».

اگر دارای این فکر هستید که «این اتفاق هرگز نباید می‌افتاد»، بهتر است آن را به این صورت بیان کنید «من دارای این فکر هستم که این اتفاق هرگز نباید می‌افتاد». اگر مسیر پاسخ‌هایی که می‌خواستید توصیف کنید را گم کردید، به خاطره بازگردید و اگر می‌توانید، مجدداً آن را شرح دهید. برای خاطرات دیگری که ظاهر می‌شوند نیز همین تمرین را تکرار کنید.

کارگاه‌های آموزشی مجازی پذیرش و تعهد

این عبارت ساده «من دارای این فکر هستم که … »، ابزاری قدرتمند برای ایجاد گسلش در توجه آگاهی (ذهن‌آگاهی) است و فاصله‌ای کوچک را از افکار، احساسات و تکانه‌ها ایجاد می‌کند که به ما اجازه می‌دهد همراه با آن‌ها در لحظه حال حضور داشته باشیم. تفکر یا احساس، ممکن است درباره گذشته یا آینده باشند، اما با استفاده از این برچسب‌ها شما به ذهن خود هشدار می‌دهید که اکنون این واکنش رخ می‌دهد. ایجاد این آگاهی، عادت قدرتمندی را در ذهن توسعه می‌دهد که می‌تواند به ما برای ماندن در زمان حال کمک کند، حتی هنگامی‌که سخت‌ترین خاطرات، افکار و هیجان‌ها، خود را نشان می‌دهند.

استفاده از ذهن خود به‌ عنوان چراغ­ قوه

یادگیری حضور در اینجا و اکنون را می‌توان به شیوه‌ای خاص با تقویت دامنه دید خود مقایسه کرد. ریشه‌های کلمه «حضور» به معنای کشیده شدن به سمت چیزی هستند. در توسعه توجه‌آگاهی (ذهن‌آگاهی) می‌خواهیم که دامنه آگاهی و توانایی خود برای تمرکز بر آن، در جهتی منتخب را افزایش دهیم.

منبع: کتاب ذهن آزاد شده/ نوشته دکتر استیون هیز (۲۰۱۹)/ ترجمه: دکتر پیمان دوستی، نرگس حسینی نیا، مهدی ماندگار، مریم پیرتاج (۱۴۰۰)

سفارش این کتاب

آموزش حضور ما مانند یادگیری نحوه استفاده از چراغ‌قوه‌هایی است که فناوری بالایی دارند. می‌توانیم تمرین کنیم که تمرکز خود را در همه انواع روش‌ها تنظیم کنیم. مراقبه‌، معروف‌ترین نوع این روش‌ها است. این تمرینات نباید پیچیده و زمان بر باشند. انواع زیادی از مراقبه رایج شده‌اند، از جمله کاهش استرس مبتنی بر توجه‌آگاهی (ذهن‌آگاهی)[۱] (MBSR)، که توسط جان کابات-زین توسعه یافت، مراقبه تعالی‌گرایانه[۲] و سنت‌های متمرکز بر جسم مانند یوگا و ذِن. یادگیری آن‌ها برای شما مفید خواهد بود، اما هنگامی‌که برای کسب مزیت روانشناختی شروع به استفاده از مراقبه می‌کنید، بهترین کار این است که آن را ساده و مختصر انجام دهید. به‌عنوان مثال، تحقیقات در زمینه مراقبه نشان می‌دهند که تقریبا فقط ۷ درصد از مزایای آن صرفا توسط تمرین تعیین می‌شود.

کارگاه‌های آموزشی مجازی پذیرش و تعهد

کیفیت تمرین مهم‌تر از زمانِ اختصاص داده شده است. مراقبه کوچکی که به درستی انجام شود می‌تواند فایده زیادی داشته باشد. برخی از مزایا بلافاصله حاصل می‌شوند. مطالعه‌ای جدید کشف کرد که افرادی که یک‌بار برای پانزده دقیقه مراقبه انجام می‌دهند، تصمیمات مالی بهتری را می‌گیرند. یکی از محققان، این یافته را به‌صورت زیر توضیح داد:

یک دوره کوتاه مراقبه توجه‌آگاهی (ذهن‌آگاهی) می‌تواند افراد را تشویق کند که با در نظر گرفتن اطلاعات موجود در لحظه حال، تصمیمات بهتری را اتخاذ کنند. مراقبه، میزان تمرکز افراد بر گذشته و آینده را کاهش داد و این تغییر روانشناختی منجر به کاهش هیجان‌های منفی شد. سپس کاهش احساسات منفی، توانایی آن‌ها در رهایی از «هزینه‌های نابرگشتنی» (از دست دادن پول زیاد هنگامی که تصمیم مالی ضعیفی گرفته می‌شود) را افزایش داد.


[۱]. mindfulness-based stress reduction

[۲]. Transcendental Meditation

چرا مدیتیش و مایندفولنس برای برخی اثربخشی ندارد؟

درحالی که شواهد پژوهشی زیادی وجود دارد که انجام روزانه تمرین های مایندفولنس (توجه آگاهی/ ذهن آگاهی) اثربخشی قابل توجهی در خصوص طیف بسیار گسترده‌ای از مسایل مربوط به روان دارد، اما در برخی موارد گزارش‌هایی شنیده می‌شود که انجام این تمرین‌ها اثر چندانی برای ما نداشته است.

دکتر پیمان دوستی

ممکن است شما تصور کنید که مدیتیشن و مایندفولنس، هم معنی یکدیگر هستند، اما در واقع چنین نیست. مدیتیشن هم یک نوع از مایندفولنس است، اما مایندفولنس شامل مجموعه گسترده‌تری است و تمرین‌های رسمی و غیر رسمی مدیتیشن فقط بخشی از مایندفولنس هستند.

امروزه ما می‌دانیم که انجام پیوسته تمرین‌های مایندفولنس از هر نوعی، اثربخشی قابل توجهی در خصوص مشکلات اضطرابی، وسواس، افسردگی و طیفی از مشکلات مربوط به روان دارد، با این حال برخی موارد افراد در انجام این تمرین‌ها با چالش‌هایی مواجه می‌شوند یا اثربخشی مورد نظر را دریافت نمی‌کنند.

در اینجا به برخی از دلایل این امر اشاره می‌شود:

نکته اول این است که بسیاری از افراد، درک درستی از چرایی انجام این تمرین‌ها ندارند. بسیاری تصور می‌کنند که مایندفولنس (توجه آگاهی/ ذهن آگاهی) به معنی لذت بردن از لحظه حال می‌باشد، این امر در حالی است که هدف این تمرین‌ها لذت بردن نمی‌باشد. آنچه در این تمرین‌ها اهمیت دارد، تجربه همه آن چیزی است که در لحظه اتفاق می‌افتد و در این تجربه، توجهی آگاهانه داشتن به آنچه در حال رخ دادن است. در واقع یک خود متعالی که از آنچه در حال رخ دادن است آگاه است. خودی که آگاه و هشیار است و آگاهانه نظاره گر تجارب ماست. ممکن است آنچه در حال رخ دادن است، تجربه غم، ترس یا اضطراب باشد. پس هدف لذت بردن از لحظه حال نیست، بلکه صرفا هدف توجهی آگاهانه داشتن به هر آنچه در لحظه حال رخ می‌دهد است.

نکته دوم این است که بسیاری افراد این تمرین‌ها را با قصد از بین بردن احساس‌های خود انجام می‌دهند و آن را با ریلکسیشن اشتباه می‌گیرند. درحالی که هدف ریلکسیشن، آرام سازی شماست، تمرین‌های مایندفولنس (توجه آگاهی/ ذهن آگاهی) به دنبال آرام سازی شما نیست، بلکه یک برانگیختگی توجه به شکلی آگاهانه و نه به شکل خلبان خودکار مد نظر است. یعنی ما به شکلی آگاهانه توجه خود را هدایت کنیم، نه اینکه به صورت خودکار این اتفاق رخ دهد. شواهد پژوهشی نشان می‌دهد که انجام مداوم تمرین‌های مایندفولنس (توجه آگاهی/ ذهن آگاهی) می‌تواند موجب تغییرات فیزیولوژیکی در برخی قسمت‌های مغز شود. دقت داشته باشید که اگر تمرین‌های مایندفولنس را با قصد آرام سازی خودتان انجام می‌دهید، در واقع شما با این تمرین عمل اجتناب انجام داده‌اید و یافته‌های پژوهشی نشان می‌دهد اجتناب از تجربه هیجان‌ها به هر شیوه‌ای (حتی اگر با تمرین‌های روان‌شناسی باشد) باعث شدت یافتن آنها در طولانی مدت می‌شود. پس دقت داشته باشید که هدف این تمرین‌ها آرام سازی و اجتناب از تجربه هیجان‌ها نیست،‌ بلکه برعکس، هدف آنها تجربه کردن افکار و هیجان‌ها به شیوه‌ای آگاهانه و بدون قضاوت کردن است.

نکته سوم این است که هرچند در تمرین‌های رسمی مایندفولنس ممکن است شما نیاز به شرایط خاصی برای انجام تمرین‌ داشته باشید، اما لزومی ندارد همیشه تمرین های رسمی انجام دهید. برخی افراد تصور می‌کنند که برای انجام تمرین نیازمند یک فضای ساکت و با آرامش هستند و چون این شرایط همیشه محیا نیست، نمی‌توانند تمرین انجام دهند. با این حال، باید بگویم که شما در هر لحظه که به شکل آگاهانه توجه می‌کنید و متوجه این توجه کردن خودتان هستید، در واقع تمرین مایندفولنس انجام داده‌اید، حتی اگر در فضای بسیار شلوغی این کار را انجام می‌دهید.

رابطه بین توجه آگاهی (ذهن آگاهی)، افسردگی، اضطراب و استرس: نقش واسطه ای خودکارآمدی

این مطالعه از برخی معیارهای خودگزارشی برای بررسی ارتباط بین توجه آگاهی (ذهن آگاهی)، خودکارآمدی، اضطراب، افسردگی و استرس استفاده کرد.

پراوین کومارشارما و راجیو کومرا/ ترجمه دکتر پیمان دوستی

ما مقیاس تجدیدنظر شده توجه آگاهی (ذهن آگاهی) شناختی و عاطفی (CAMS-R)، مقیاس جدید خودکارآمدی عمومی (NGSE) و مقیاس استرس اضطراب افسردگی (DASS21) را برای یک نمونه غیر بالینی از متخصصان فناوری اطلاعات هند (۳۸۲ = n) اجرا کردیم.

یافته ها نشان داد که توجه آگاهی (ذهن آگاهی) با خودکارآمدی رابطه مثبت دارد، در حالی که با اضطراب، استرس و افسردگی رابطه منفی دارد (این بدان معناست که افرادی که به طور پیوسته تمرین های مایندفولنس (توجه آگاهی) انجام می دهند،‌ خودکارآمدی بیشتر و اضطراب، استرس و افسردگی کمتری را تجربه می کنند).

علاوه بر این، خودکارآمدی با اضطراب، استرس و افسردگی رابطه منفی داشت (بدان معنا که افرادی که خودکارآمدی بیشتری دارند، اضطراب،‌استرس و افسردگی کمتری را تجربه می کنند).

این مطالعه توسط محققین گروه علوم انسانی و اجتماعی، موسسه Jaypee هند ( پراوین کومارشارما و راجیو کومرا) صورت گرفته است.

عناصر ACT در درمان درد مزمن

رویکرد سنتی درمان شناختی رفتاری (CBT) برای درمان درد مزمن سعی در کاهش رفتارهای درد و افزایش رفتارهای سالمت محور دارد. ACT رویکرد متفاوتی به پدیده درد مزمن دارد که با ایجاد انعطاف‌پذیری روان‌شناختی در زمینه ارزش‌های مراجع مشخص می‌شود. چندین مفهوم در درک رویکرد ACT نسبت به درد مزمن مهم هستند.

دکتر جوآن دال/ ترجمه دکتر پیمان دوستی

۱. اجتناب تجربه‌ای از درد

اجتناب تجربه‌ای عبارت است از ارزیابی منفی و عدم تمایل به حفظ تماس با تجربیات درونی، مانند احساسات بدنی، هیجان‌ها، شناخت‌ها و امیال، و تلاش برای اجتناب، فرار، تغییر یا پایان دادن به این تجربیات، حتی زمانی که انجام این کار مضر است (هیز، ویلسون، گیفورد، فولت و استروسال، ۱۹۹۶). به طور معمول، زمانی که احساس درد می‌کنیم، سیستم عصبی سمپاتیک هشدار می‌دهد و قبل از اینکه زمانی برای فکر کردن داشته باشیم، از درد اجتناب کرده یا از آن فرار می‌کنیم.

این رفلکس (بازتاب)، برای بقا ضروری است. علاوه بر این، انسان می‌تواند درد را تصور کند و طوری به آن واکنش نشان دهد که گویی واقعاً وجود دارد. به عنوان مثال، ما از این فکر که دندان‌هایمان را سوراخ کنیم هول می‌کنیم، اگرچه هیچ مته‌ای وجود نداشته باشد. زمانی که تپش قلب خود را احساس می‌کنیم، ممکن است بترسیم، یا اگر انتظار درد داریم، دچار تنش و دلهره شویم. اگر به این افکار، احساسات و انتظارات در مورد درد، با اجتناب، فرار یا مقاومت واکنش نشان دهیم، ممکن است مشکلات بیشتری ایجاد کنیم.

برای مثال، ممکن است از موقعیت‌ها یا فعالیت‌هایی که برای سلامتی ما ضروری هستند، مانند رفتن به دندانپزشکی یا انجام ورزش‌های هوازی اجتناب کنیم. هر چه بیشتر سعی کنیم از درد و موقعیت‌ها، افکار و فعالیت‌های مرتبط دوری کنیم، زندگی ما محدودتر می‌شود. یکی از اهداف ACT در درمان درد مزمن این است که مراجع بپذیرد درد یک احساس طبیعی و اجتناب ناپذیر است و برای همه ما که زندگی می‌کنیم، به وجود می‌آید. اضطراب و ترس، واکنش‌های طبیعی به درد هستند و همچنین آنها طبیعی و اجتناب ناپذیر هستند. با استفاده از تمرین‌های توجه‌آگاهی، مراجع می‌تواند یاد بگیرد که احساس درد را به‌عنوان سیگنال‌های هشدار دهنده طبیعی فیزیکی یا به عنوان بخشی از وضعیت درد مزمن مداوم خود، ببیند. مراجع یاد می‌گیرد که گرایش طبیعی به فرار یا اجتناب از درد را مشاهده کند. حضور در این فرآیند توانایی انتخاب فعال درباره اینکه اجتناب یا مواجهه شدن در معرض تجربه درد عملکرد بهتری دارد را بهبود می‌بخشد.

۲. ذهن نوشته‌های (ذهنیت‌های) دردناک

در مدل ACT، گاهی اوقات به ذهن انسان “ماشین خورده نشو” می‌گویند. وظیفه ذهن، مقایسه، ارزیابی، قضاوت، یادآوری خطرات و شکست‌های گذشته و هشدار در مورد فجایع احتمالی آینده است. به محض اینکه مغز احساس درد را درک کرد، ذهن شروع به تولید شناخت یا «متن‌نامه» درباره درد می‌کند. این ذهن نوشته‌ها (ذهنیت‌ها) شامل افکاری در مورد علل درد و قوانینی است که هدف آنها محافظت دربرابر درد بیشتر است. قوانین متداول شامل مضامین زیر است: “کسی که درد شما را دارد نمی‌تواند کار کند”، “قبل از انجام هر کار دیگری، اول از درد خود مراقبت کنید”، “هر گونه فعالیت بدنی ممکن است باعث درد بیشتر شود” و “تا زمانی که از درد خلاص نشده‌اید، از هر گونه استرس یا خواسته‌ای که دارید اجتناب کنید». قوانینی مانند این کمک می‌کنند که زندگی با اجتناب از درد و ناتوانی در حرکت به جهت‌های ارزشمند مشخص شود.

اگر مراجع با این باورها آمیخته شود، بدون توجه به درمان، بعید است رفتار او تغییر کند. یکی از اهداف ACT این است که مراجع از این ذهنیت‌ها (ذهن نوشته‌ها) جدا شود (گسلش ایجاد شود). مراجع از طریق تمرین‌های توجه‌آگاهی می‌آموزد که چشم‌انداز خود مشاهده‌گر را اتخاذ کند. از این چشم‌انداز، مراجع یاد می‌گیرد که فیلمنامه‌هایی را که ذهن تولید می‌کند مشاهده کند و از آنها جدا شود. یعنی مراجع یاد می‌گیرد که: «من افکار دارم، اما افکار، من نیستند، احساسات دارم اما احساسات، من نیستند. من از همه این مولفه‌ها بسیار بزرگتر هستم و مجبور نیستم تحت کنترل افکار و احساساتم باشم.”

۳. بیماری ارزش‌ها

در مدل ACT، بیماری ارزش‌ها وضعیتی است که زمانی ایجاد می‌شود که فرد فعالیت‌های ارزشمند خود را به منظور کاهش علائم درد، متوقف می‌کند. از آنجایی که مدیریت درد زمان زیادی از فرد را اشغال می‌کند، سایر فعالیت‌های ارزشمند نادیده گرفته می‌شوند. برای اکثر مردم، فعالیت‌های ارزشمند مانند تماس اجتماعی، ورزش، روابط صمیمانه، فرزندپروری، کار حرفه‌ای یا مشارکت اجتماعی، به زندگی معنا می‌بخشد. با غفلت از این فعالیت‌های تقویت‌کننده طبیعی، ما با خطر از دست دادن آن چیزی که معنی‌دار است روبرو می‌شویم و افسردگی را تجربه می‌کنیم. وقتی مدیریت درد به وظیفه اصلی ما تبدیل می‌شود، احتمالاً از «بیماری ارزش‌ها» رنج می‌بریم.

چندین تمرین را می‌توان برای کمک به مراجع برای شناسایی ارزش‌های ثابت طولانی مدت استفاده کرد. یکی از روش‌هایی که اغلب در ACT استفاده می‌شود، ایجاد قطب‌نمای زندگی مراجع است. این روش در مثال موردی بعدی توضیح داده خواهد شد. هدف از ساخت قطب نما این است که به مراجع کمک کند تا مسیرهای ارزشمند زندگی خود را به طور مداوم بیان کند و ببیند که واقعاً امروز چگونه زندگی می‌کند. همچنین قطب نمای زندگی موانع یا دلایل کلامی‌ای را روشن می‌کند که چرا مراجع معتقد است نمی‌تواند در جهت‌های ارزشمند حرکت کند.

تمرین دیگری که برای شناسایی مسیرهای ارزشمند ایجاد کرده‌ایم، تمرین مراسم تشییع جنازه است. از مراجع خواسته می‌شود تصور کند که در مراسم تشییع جنازه خودش حضور دارد. به او گفته می‌شود که ۵ یا ۶ نفر را که بیشتر مایل است در آن مراسم حضور داشته باشند، دعوت کند. تمرین دارای سه بخش است. در بخش اول، مراجع بیان می‌کند که می‌ترسد عزیزانش هنگام خداحافظی چه فکری درباره او کنند. در بخش دوم، مراجع به صحبت‌های عزیزانش که ترس‌های او را بیان می‌کنند، گوش می‌دهد. در قسمت پایانی، مراجع فرصتی دوباره پیدا می‌کند و به او گفته می‌شود که مستقیماً با هر یک از عزیزانش صحبت کند. از مراجع خواسته می‌شود تا بیان کند که می‌خواهد چه نوع رابطه‌ای با هر یک از عزیزانش داشته باشد و همچنین در رابطه با آنچه که اکنون برای ایجاد آن رابطه با عزیزانش مایل است انجام دهد، تعهد ایجاد کند. اقدام متعهدانه یا «ارزش‌گذاری» به عباراتی عمومی درباره انجام هر کاری برای شروع حرکت در جهت‌های ارزشمند، اشاره دارد. برای مراجعی که می‌خواهد مدیریت درد داشته باشد، این تمرین شکاف بین ارزش‌های بسیار مهم و فعالیت‌های مربوط به مدیریت درد را آشکار می‌کند.


مروری بر ACT برای درد مزمن

درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT؛ هیز، استروسال و ویلسون[۱]، ۱۹۹۹) یک رویکرد مبتنی بر پذیرش و توجه‌آگاهی[۲] است که می‌تواند در بسیاری از مشکلات و اختلالات، از جمله درد مزمن، مورد استفاده قرار گیرد. به نظر می‌رسد یک ابزار درمانی قدرتمند است که می‌تواند رنج را هم برای مراجعین و هم برای متخصصین درمانی کاهش دهد.

دکتر جوآن دال/ ترجمه دکتر پیمان دوستی

ACT بر مشاهده افکار و احساسات همانطور که هستند، بدون تلاش برای تغییر آنها، و رفتار به شیوه‌های سازگار با اهداف ارزشمند و مسیرهای زندگی تأکید می‌کند. ACT در چندین مطالعه اخیر نتایج امیدوار کننده ای را نشان داده است (باخ و هیز[۳]، ۲۰۰۰؛ باند و بانس[۴]، ۲۰۰۰؛ دال، ویلسون و نیلسون[۵]، در حال چاپ؛ مک کراکن، وولز و اکلستون[۶]، ۲۰۰۴؛ زتل[۷]، ۲۰۰۳).

فرض اساسی ACT در مورد درد مزمن این است که در حالی که درد آزار دهنده است، این مبارزه با درد است که باعث رنج می‌شود. احساس درد به خودی خود یک رفلکس (بازتاب) بدون قید و شرط است که وظیفه هشدار دادن نسبت به خطر یا آسیب بافت را بر عهده دارد. احساس مهلک درد برای بقای ما حیاتی است. همین امر در مورد دردهای عاطفی نیز صدق می‌کند، مانند “قلب شکسته” ما که از مرگ یکی از عزیزان یا از دست دادن رابطه احساس می‌کنیم. ما می‌دانیم که طبیعی و لازم است که چنین دردی را در مراسم عزاداری احساس کنیم تا بتوانیم زندگی خود را التیام داده و ادامه دهیم. در مورد درد مزمن، ممکن است عوامل ایجاد کننده و نگهدارنده نامشخص باشد و تلاش برای کاهش یا از بین بردن درد ناموفق باشد. در این موارد، تلاش‌های مداوم برای کنترل درد ممکن است ناسازگار باشد، به ویژه اگر عوارض جانبی ناخواسته ایجاد کنند یا از درگیر شدن در فعالیت‌های ارزشمند مانند کار، خانواده یا مشارکت اجتماعی، جلوگیری کنند (مک کراکن، کارسون، اکلستون و کیف[۸]، ۲۰۰۴).

مک کراکن و همکاران (۲۰۰۴)، در توسعه پرسشنامه پذیرش درد مزمن (CPAQ)، نشان دادند که دو جنبه اصلی پذیرش درد مهم می‌باشد: ۱) تمایل به تجربه درد و ۲) مشارکت در فعالیت‌های ارزشمند زندگی، حتی در مواجهه با درد. پذیرش درد با خودارزیابی کمتر شدت درد، خود ارزیابی کمتر افسردگی و اضطراب مربوط به درد، توانایی بدنی و اجتماعی بیشتر، اجتناب کمتر از درد و وضعیت بهتر کار مرتبط بود. همچنین این مطالعه نشان داد که پذیرش درد با شدت درد ارتباطی ندارد. به عبارت دیگر، این افرادِ با درد کمتر نبودند که بیشتر تمایل به پذیرش درد داشتند. علاوه بر این، مطالعات آزمایشگاهی با جمعیت‌های بالینی و غیر بالینی (به عنوان مثال گوتیرز، لوچیانو، رودریگز و فینک[۹]، در حال چاپ؛ هیز و همکاران، ۱۹۹۹؛ لویت، براون، اورسیلو، و بارلو[۱۰]، در حال چاپ) نشان داده است که تکنیک‌های پذیرش مورد استفاده در ACT (مانند مشاهده و پذیرش افکار و احساسات همانطور که هستند) تحمل بیشتری در برابر درد و ناراحتی حاد نسبت به روش‌های سنتی کنترل درد، مانند حواس پرتی و بازسازی شناختی دارد.

میزان تحمل درد با مدت زمان تحمل و زمان بهبودی از اشکال مختلف ناراحتی مانند نگه داشتن دست در آب یخ یا استنشاق هوای غنی شده با دی اکسید کربن که باعث ایجاد احساسات فیزیولوژیکی مانند وحشت زدگی می‌شود، اندازه گیری شد. در ACT و سایر رویکردهای مبتنی بر توجه‌آگاهی، درد به عنوان بخشی اجتناب ناپذیر از زندگی در نظر گرفته می‌شود که می‌توان آن را پذیرفت، در حالی که تلاش برای اجتناب از درد غیر قابل گریز، باعث رنج بیشتر می‌شود. مبارزه با درد به عنوان نوعی عدم پذیرش یا مقاومت در برابر “آنچه هست” تلقی می‌شود. شدت رنج بستگی به میزان آمیختگی[۱۱] مراجع با افکار و احساسات مرتبط با درد دارد. فیوژن (آمیختگی) میزان باور مراجع به افکار مربوط به درد است (به عنوان مثال، “من نمی‌توانم به دلیل دردم کار مفید یا لذت بخشی انجام دهم” و “قبل از انجام هر کاری که برای زندگی‌ام ارزشمند است، باید از درد خود خلاص شوم”) و مطابق با این افکار و احساسات مرتبط با آن، عمل می‌کند. به این ترتیب، بیشتر رنج‌های ناشی از درد مزمن، خود ساخته و غیر ضروری است. هرچه تلاش مراجع برای فرار از درد بیشتر باشد، بیشتر رنج می‌برد. هدف ACT در درمان درد مزمن این است که به مراجعه کننده کمک کند تا انعطاف پذیری روانی بیشتری در حضور افکار، احساسات و رفتارهای مرتبط با درد ایجاد کند.


[۱]. Hayes, Strosahl, & Wilson

[۲]. mindfulness

[۳]. Bach & Hayes

[۴]. Bond & Bunce

[۵]. Dahl, Wilson & Nilsson

[۶]. McCracken, Vowles & Eccleston

[۷]. Zettle

[۸]. McCracken, Carson, Eccleston, & Keefe

[۹]. Gutierrez, Luciano, Rodriguez & Fink

[۱۰]. Levitt, Brown, Orsillo, & Barlow

[۱۱]. fusion

درد و رنج

به نظر می‌رسد که انسان‌ها بر خلاف حیوانات، قادرند رنج فراوانی تجربه کنند. اگر به حیوانات غذا، گرما، سرپناه و مراقبت داده شود، کاملاً راضی به نظر می رسند، در حالی که از طرف دیگر، انسان‌ها با تجملات بسیار بیشتر، اغلب ناراضی به نظر می‌رسند.

دکتر جوآن دال/ ترجمه دکتر پیمان دوستی

این پارادوکس رنج بشر را می‌توان، با یک مثال از سوئد نشان داد. شهروندان سوئد، از یکی از بالاترین استانداردهای زندگی و بهترین محیط‌های کاری در جهان برخوردارند. همه تحت پوشش خدمات بهداشتی رایگان و با کیفیت بالا هستند. تحصیلات عالی، از جمله تحصیل در دانشگاه، برای همه آزاد و رایگان است. در هیچ کجای جهان، تعطیلات بیشتر، هفته‌های کاری کوتاهتر، یا مرخصی زایمان با حقوق بیشتر از سوئد وجود ندارد. در عین حال، تعداد کارگران سوئدی که در مرخصی استعلاجی هستند و به دلیل درد مزمن یا اختلالات ناشی از استرس از کار افتاده شده‌اند، بیشتر از هر نقطه دیگری در جهان است. همچنین سوئد یکی از بالاترین نرخ‌های خودکشی در جهان را دارد. این تناقض نشان می‌دهد که رنج بشر فقط با استانداردهای بالاتر زندگی، دسترسی رایگان به مراقبت‌های بهداشتی و آموزش با کیفیت بالا و محیط های خوب کاری، کاهش نمی‌یابد. در حقیقت، تلاش برای کاهش رنج انسان از این طریق ممکن است مشکلات دیگری را به دنبال داشته باشد.

مراجعین مبتلا به درد مزمن، مانند بسیاری از متخصصان که در تلاش برای کمک به آنها هستند، رنج بسیاری می‌برند. بیشتر درمان‌های سنتی برای کاهش درد مزمن با هدف کاهش یا مدیریت حس‌های درد انجام می‌شوند. مسکن‌ها، شل کننده‌های عضلانی و داروهای ضد افسردگی، رایج ترین روش‌های درمانی هستند. در سال‌های اخیر، چندین مطالعه فراتحلیلی درخصوص ارزیابی روش‌های درمانی امروزه برای درد صورت گرفته است (بیگوس، بوویر و برائن و همکاران[۱]، ۱۹۹۴؛ مورلی، اکلستون و ویلیامز[۲]، ۱۹۹۹؛ ون تولدر، گوسنس، وادل و نچمسون[۳]، ۲۰۰۰) که نشان می‌دهند این درمان‌های دارویی که ممکن است در دردهای حاد موثر باشند، در درد مزمن موثر نیستند و در واقع ممکن است باعث مشکلات بعدی شوند. یک نتیجه گیری رادیکال و عصبانی کننده که توسط نویسندگان ارزیابی دولت سوئد (ون تولدر و همکاران، ۲۰۰۰) از تمام درمان‌های پزشکی ارائه شده امروزه گرفته شد این بود که بهترین درمانی که پزشک مراقبت‌های اولیه می‌تواند به بیمار مبتلا به درد مزمن ارائه دهد، هیچ کاری نکردن است.

عدم ارائه هیچ درمانی، به مراتب نتایج بهتری نسبت به سایر راه حل‌های پزشکی ارائه شده برای درد مزمن داشت. اکثر درمان‌های درد برای درد حاد طراحی شده‌اند و مفید هستند، اما در طولانی مدت استفاده می‌شوند که ممکن است مشکلات بیشتری مانند سوء مصرف مواد و اجتناب از فعالیت‌های مهم را ایجاد کنند. درد به خودی خود، بخشی اجتناب ناپذیر از زندگی است. بدون آن نمی‌توانیم زنده بمانیم. عنصر مشترکی که در اکثر درمان‌های درد در فرهنگ‌های غربی طی ۵۰ سال گذشته ایجاد شده است، این است که آنها بر اجتناب از درد یا مبارزه برای کاهش درد تاکید می‌کنند. وقتی درد غیرقابل اجتناب بود، ما آن را تحمل می‌کردیم. وقتی درد اجتناب پذیر شد، غیرقابل تحمل شد. آنچه ما با همه‌ی مسکن‌ها و استراتژی‌های مدیریت درد ایجاد کرده‌ایم، عدم تحمل و افزایش حساسیت به درد است.


[۱]. Bigos, Bowyer, & Braen, et al

[۲]. Morley, Eccleston, & Williams

[۳]. Van Tulder, Goossens, Waddell, & Nachemson