در نظریه چهارچوب ارتباطی (RFT)، مفهومی تحت عنوان توانایی ارتباط وقایع و محرکهای قراردادی وجود دارد که در اینجا به آن می پردازیم.
منبع:
ترنیکه، نیکلاس. (۲۰۱۰). یادگیری RFT. ترجمه: دوستی، پیمان. (۱۳۹۸). انتشارات امین نگار: تهران.
رفتار اکثر ارگانیزمها، میتواند توسط یک جنبه جزئی از زمینهای (بافتی/ بستری/ موقعیتی) که در آن قرار دارد، کنترل شود. به عنوان مثال، در آزمایش با کبوترها، رنگ مشخصی از یک کلید میتواند نوک زدن کبوتر را کنترل کند.
کبوترها یاد گرفتند وقتی چراغ قرمز است به آن نوک بزنند، اما تا زمانی که سبز است این کار را انجام ندهند. با این وجود، این امر بدان معنی نیست که جنبههای دیگری از زمینه (بافت/ بستر/ موقعیت) کاملا ناچیز است. لزوما رنگ به تنهایی نمیتواند رفتار آنها را کنترل کند.
اگر چیز دیگری که به اندازه کافی شبیه دکمه نیست، اما در محیط کبوتر به رنگ قرمز وجود داشته باشد، کبوتر به آن نوک نمیزند. اما ممکن است کبوتر آموزش ببیند که به هر چیز قرمزی نوک بزند. پس از آن رنگ قرمز یک عامل کاملا تعیین کننده زمینهای برای کنترل رفتار نوک زدن کبوتر میشود.
میتوانیم بگوییم که کبوتر آموخته است که این عامل خاص زمینهای را انتزاع کند و به آن عمل یا واکنش نشان دهد. همچنین میدانیم که بسیاری از حیوانات میتوانند یاد بگیرند که به روابط انتزاعی، یعنی روابطی بر اساس ویژگی آنها، پاسخ دهند. برای مثال، میمون میتواند بلندترین چوب را انتخاب کند (هارمون، استرانگ و پاسنک[۱]، ۱۹۸۲).
اگر به طور پیوسته انتخاب بلندترین چوب توسط میمون را تقویت کنیم، میمون یاد میگیرد بلندترین چوب را انتخاب کند. این موضوع حتی زمانی که یک جایگزین وجود داشته باشد هم اتفاق میافتد، زیرا او قبلا تقویت شده است تا بلندترین چوب از یک مجموعه را انتخاب کند.
در نتیجه میمون از طریق یک رابطه انتزاعی بین چوبها عمل میکند. ممکن است بگوییم که این عمل در یک رابطه خود به خودی میباشد.
توجه داشته باشید، با این حال، میمون هنوز هم بر اساس ویژگیهای فیزیکی چوبها، و به طور ویژه بر اساس طول آنها، عمل میکند. به نظر میرسد که انسانها این توانایی انتزاع محیط را، یک گام فراتر از دیگر حیوانات به دست میآورند.
در سنین کودکی، یاد میگیریم به روابطی پاسخ دهیم که تحت تأثیر وقایع مرتبط با آن نیستند. رویدادهایی که مرتبط هستند، نیازی ندارند در حال حاضر یا در تاریخچه یادگیری ما، در مجاورت یکدیگر قرار گرفته باشند. همچنین آنها نیازی ندارند که بر اساس ویژگیهای فیزیکیشان با یکدیگر مرتبط باشند. در عوض، با عوامل مرتبط خاص زمینهای (بافتی) کنترل میشوند.
ما انتزاع دیگر عوامل زمینهای مرتبط با چیزها را، مستقل از احتمالهای مستقیم یا ویژگیهای فیزیکی محرک، خیلی زود یاد میگیریم. این مهارت بر اساس عوامل زمینهای خاص، توضیح میدهد که چگونه روابط میتوانند به طور غیر مستقیم- بدون هیچ گونه یادگیری مستقیم- رخ دهند، همانطور که در رابطه با آزمایشهای مختلف شرح داده شد.
این مهارت، پیامدهای فراوانی برای رفتار ما دارد، زیرا روابطی که به این روش ایجاد میشوند، عملکردهای محرک را دگرگون میکنند و به همین ترتیب، رویدادها و عملکردهای محرکی را ایجاد میکنند که ذاتا در خودشان وجود ندارند. این واقعیت که روابط بین محرکها میتواند توسط زمینههای (بافت های/ موقعیتهای) متفاوتی به جز مرتبط بودن محرکها اداره شود، توضیح میدهد که چگونه روابط محرکها به وجود میآیند.
در اینجا یک مثال است. دو نماد # و @ را در نظر بگیرید. با بازتاب روابط مستقیم بین این دو نماد شروع میکنیم. شما به عنوان خواننده، یک رابطه عدم تجانس[۲] بر اساس ویژگیهای فیزیکی آنها مشاهده میکنید. این موضوع به چندین روش درست است: اول اینکه، @ کوچکتر از # است. از آنجا که این دو نماد در صفحه کلید کامپیوتر به این شکل هستند که ابتدا @ و سپس # میآید، صحیح میباشد و همه خوانندگان دارای سابقه یادگیری مشترکی در این زمینه هستند[۳].
آیا احتمالهای مستقیمی بین این دو نماد وجود دارد که نتیجه مستقیم تاریخچه یادگیری خواننده است؟ تعدادی روابط متفاوت وجود دارد که ممکن است وابسته به تاریخچه یادگیری خاص فرد باشد. همچنین هر یک از این نمادها از لحاظ نظری، میتوانند با نوعی ناراحتی در ارتباط باشند، به این دلیل که در تاریخچه یادگیری خاص خواننده وجود دارد (مجاورت با آن)، در حالی که شخص دیگری میتواند آنها را با چیزی مطلوب در ارتباط ببیند.
در حال حاضر یک رابطه جدید در رابطه با نمادهای # و @ ایجاد میکنم که مستقل از موارد احتمالی است که در بالا شرح داده شد. این کار را با اضافه کردن زمینهای (بافتی) که همه خوانندگان به آن پاسخ میدهند، انجام خواهم داد: @ بزرگتر از # است.
این رابطه را میتوان بدون توجه به ویژگیهای فیزیکی مرتبط با محرکها ایجاد کرد، در این مورد با این واقعیت روبرو هستیم که رابطه جدید در بعضی موارد متناقض به نظر میرسد، زیرا خوانندگان عموما # را به عنوان نمادی بزرگتر درک کردهاند.
با وجود این، هیچ خوانندهای در رابطه با عمل یا واکنش منطبق با رابطه تازه ایجاد شده، مشکلی ندارد. دنباله زیر نشان میدهد: فرض کنید یکی از نمادها یک عملکرد خاصی را بیان میکند، برای مثال @ مجموعهای پول است. حالا اگر بتوانید میان # و @ یکی را انتخاب کنید، کدام یک را انتخاب کنید؟
در سنین کودکی، انسانها یاد میگیرند محرکها را به گونهای تعمیم دهند که لزوما تحت تأثیر محرکهایی که مجاورتهایی را در پی دارند، از لحاظ تاریخچه یادگیری باهم آمیخته شدهاند، و یا با ویژگیهای فیزیکی محرکهایی خاص مرتبط هستند، اداره نمیشوند.
این موضوع در نهایت ما را به پاسخ سوال سوم که در آغاز این فصل مطرح کردم میرساند: عوامل موثر بر رفتار کلامی چیست؟ عوامل مرتبط با اشارههای زمینهای[۴] (بافتی) است که رابطه را بدون در نظر گرفتن ویژگیهای محرکها، مرتبط میکند.
یک مثال از این “اشاره زمینهای” در مثال بالا وجود دارد: “بزرگتر از”. محرکهایی که به این روش استفاده میشوند، عمدتا ترکیب صداها به شکلی که ما آنها را کلمات و جملات (یا ترکیبهای دیداری در متنهای نوشتاری) مینامیم، هستند.
اما محرکهای دیگر مانند حرکات مختلف نیز میتوانند به این طریق عمل کنند. زیرا ارتباطهای حاکم بر زمینه (بوم/ بافت/ بستر/ موقعیت)، میتواند مستقل از محرکهایی باشد که با آنها مرتبط هستند، یا به عبارتی رابطه به صورت قراردادی قابل اجرا میشود.
هر چیزی را میتوان در رابطه با هر چیز دیگری قرار داد. از آنجایی که روابط مشتق شده از محرکهای قراردادی[۵] توسط زمینه (بافت/ بستر/ موقعیت) اجتماعی توافق شده، ایجاد میشود، اغلب در RFT به این روابط، روابط قراردادی[۶] میگوییم. به همین ترتیب، روابطی که مبتنی بر همبستگی بین محرکها یا ویژگیهای فیزیکی آنها و تعمیم بر اساس شباهتها هستند، روابط غیرقراردادی[۷] نامیده میشود.
در زندگی روزمره، روابط قراردادی و غیرقراردادی به طور مداوم ترکیب میشود تا بر عملکردهای محرک و در نتیجه رفتار انسان، تأثیر بگذارند. بنابراین، در مثالهای روزمره، تقریبا غیرممکن است که تعیین کنیم، عملکردهای محرک به صورت مستقیم یا با پاسخهای مشتق شده، ایجاد شدهاند.
با این حال، از کارهای آزمایشی (تجربی) میدانیم که اجزاء کلامی افراد به شیوههایی که توصیف شد، مشتق میشوند و این روابط در موارد بسیار زیادی نسبت به روابطی که آموزش مستقیم دیدهاند، اتفاق میافتد (ویلسون، او-دانوهه، و هیز[۸]، ۲۰۰۱).
بنابراین منطقی است که استدلال کنیم، اکثر روابطی که در یک زمینه زبانی خاص به وجود میآیند، روابط مشتق شده هستند. در عین حال، تعامل دو نوع رابطه، یک فرآیند مداوم است. مثال کایل نشان داد که رابطه “صندلی” → “stol” با آموزش مستقیم ایجاد نشد، بلکه از طریق روابط مشتق شده ایجاد شد.
با این حال، اگر کایل یاد بگیرد که از این کلمه سوئدی به عنوان جایگزین یک کلمه انگلیسی “صندلی” استفاده کند، رابطه مستقیم به تدریج برقرار خواهد شد، زیرا او از کلمات در ارتباط با یکدیگر استفاده میکند. این امر به رغم این واقعیت میباشد که رابطه آنها به عنوان یک پاسخ مشتق شده، آغاز گشته است.
[۱]. Harmon, Strong, & Pasnak
[۲]. Dissimilarity
[۳]. توضیح مترجم: این مثال در متن اصلی به این صورت بود که همه خوانندگان را انگلیسی زبان فرض کرده بود و حروف نوشتاری این دو نماد (@ و #) را مبنای بزرگتر یا کوچکتر بودن قرار داده بود، لذا مترجم این مثال را با ترتیب قرار گرفتن آنها بر صفحه کلید کامپیوتر تغییر داد تا خوانندگان پارسی زبان آن را به راحتی درک کنند.
[۴]. Contextual Cues
[۵]. Arbitrary Stimuli
[۶]. Arbitrary Relations
[۷]. Nonarbitrary Relations
[۸]. Wilson, O’Donohue, & Hayes