بیشترین تغییر برای افراد، در بین جلسات، یعنی بین یک جلسهی مشاوره تا جلسهی دیگر اتفاق میافتد.
اغلب مردم بر این باورند که وقتی به روانشناس مراجعه میکنید، اکثر “درمان” زمانی اتفاق میافتد که در قرار ملاقات خود در اتاق روانشناس هستید.
در واقع، درمان چیزی است که تا حد زیادی به تغییراتی که در تفکر و رفتار فرد در بین جلسات ایجاد میشود، بستگی دارد. ۱۶۸ ساعت در هفته وجود دارد و میانگین یک قرار ملاقات با روانشناس، ۵۰ دقیقه است.
بنابراین، شما بین جلسات کارهای سختی را انجام میدهید تا زمانی که به قرار ملاقات خود رسیدید، بتوانید با روانشناستان در مورد تغییراتی که از جلسه گذشته ایجاد کرده اید، صحبت کنید.
نوع تمرینهای بین جلساتی که انجام میدهید، بستگی به نوع اهدافی دارد که برای درمان تعیین شده است و میخواهید در درمان خود روی آن کار کنید. برای مثال، وقتی روانشناستان از شما میخواهد که نوعی خود نظارتی داشته باشید و یا آنها را ثبت کنید، این کار میتواند چند هدف متفاوت را دنبال کند.
در گذشته، بسیاری از متخصصان سلامت روان، درمان اختلال شخصیت مرزی BPD) ) را دشوار میدانستند، بنابراین به این نتیجه رسیدند که کار کمی برای انجام دادن با این افراد وجود دارد.
اما امروزه میدانیم که اوضاع در خصوص درمان اختلال شخصیت مرزی، متفاوت از گذشته است.
یافتههای پژوهشی جدید نشان میدهند که نه تنها پیش آگهی بلند مدت برای درمان اختلال شخصیت مرزی خوب است، بلکه پیش آگاهی بلند مدت آن از اختلالهای افسردگی و طیف دو قطبی نیز، بهتر است.
با این حال، موضوع استیگما یا همان انگ زدن، ممکن است باعث شود افراد وارد پروسه درمان نشوند یا از ترس انگ خوردن، به متخصصین سلامت روان مراجعه نکنند.
مطالبی که بیان میشود، شاید به انگ زدایی اختلال شخصیت مرزی کمک کند.
هنگامی که روانشناسان در مورد “شخصیت” صحبت می کنند: به الگوهای تفکر، احساس و رفتار اشاره می کنند که هر یک از ما را منحصر به فرد می کند.
هیچکس همیشه دقیقاً یکسان عمل نمیکند، اما ما تمایل داریم که به روشهای نسبتاً ثابتی با جهان تعامل داشته باشیم. به همین دلیل است که مردم اغلب به عنوان «خجالتی»، «برونگرا»، «وسواسی» و غیره توصیف میشوند.
از آنجایی که شخصیت با هویت مرتبط است،
اصطلاح «اختلال شخصیت» ممکن است به شما این احساس را بدهد که اساساً مشکلی در شخصیت شما وجود دارد. اما اختلال شخصیت، قضاوت شخصیت نیست.
“اختلال شخصیت” به این معنی است که الگوی ارتباط شما با جهان به طور قابل توجهی با هنجار متفاوت است.
اما مهمتر از همه، این الگوها را میتوان تغییر داد!
در این ویدیو، دکتر پیمان دوستی در این خصوص صحبت می کند.
از آنجایی که اختلالات شخصیت (مانند اختلال شخصیت مرزی/ BPD) ماهیتی مزمن، گسترده و سفت و سخت دارند، می توان طی روان درمانی و با تعیین اهداف خاص، در زمینه مورد هدف و به تدریج پیشرفت کرد. این اهداف ممکن است شامل کاهش پریشانی فرد و تغییر رفتارهایی باشد که باعث اختلال در زندگی روزمره می شود.
ترجمه و خلاصه: دکتر پیمان دوستی
از سوی دیگر، افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، ممکن است تکانشگری و بی ثباتی عاطفی خود را از روابط بین فردی خود با دیگران، وارد محیط درمانی خود با درمانگرشان کنند. در طول درمان، آنها ممکن است همانطور که در دنیای واقعی ممکن است بیش از حد واکنش پذیر باشند، با درمانگر خود نیز به همین شکل برخورد کنند.
علاوه بر این، مانند سایر اختلالات شخصیت، روشهای رواندرمانی برای اختلال شخصیت مرزی باید بر اساس رفتار و علائم هر فرد، شخصی سازی شود و درمانگر به جای استفاده از طیف های سنتی روان درمانی، با توجه به نیاز خاص مراجع و بر اساس علایم و رفتار او، تمرین هایی را ارایه دهد.
برخی از انواع روش ها و درمان هایی که برای اختلال شخصیت مرزی (Borderline Personality Disorder) دارای حمایت پژوهشی می باشند شامل:
رفتار درمانی دیالکتیک (ِDBT)، طرحواره درمانی (Schema Therapy)، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)، درمان انتقال محور (Transference-Focused Therapy) و درمان مبتنی بر ذهنیت می باشند.
به عنوان یک جمع بندی می توان گفت، اگرچه اختلال شخصیت مرزی یک وضعیت روانشناختی طولانی مدت (برای برخی افراد همیشگی) است که به دلیل تکانشگری، هیجانات و رفتارهای غیرقابل کنترل بر تمام جنبه های زندگی، به ویژه روابط بین فردی تأثیر منفی می گذارد، اما می توان با روان درمانی، روش های مقابله ای کاربردی تر و تغییرات رفتاری مختلف، زندگی را برای خود آسان کرد.
این فیلم درباره فردی به نام استورات است که تجربه صداهای درونی دردناک و آزار دهنده ای دارد. تجربه چنین صداهایی در بسیاری از انسان ها مشترک است و اغلب به تجربه های دردناک زندگی ما در گذشته مرتبط می شوند.
گاها ما انتقادهای تندی از خودمان داریم یا در برخی مواقع از رویارویی با وقایع می ترسیم. در برخی افراد، سیستم محافظت در برابر تهدید بسیار رشد یافته است و هشدارهایی بیش از آنچه باید، به ما می دهد.
استوارت به وسیله درمانگرش یادگرفت خودِ شفقت ورزش را پرورش دهد و احساس امنیت بیشتری کند.
این فیلم توسط کلینیک روانشناسی و مشاوره پذیرش و تعهد به فارسی ترجمه و زیر نویس شده است.
اتحاد درمانی، فرایندی است که طی آن درمانگر و مراجع با یکدیگر متحد میشوند تا با مشکل پیش روی مراجع، روبرو شوند.
دکتر پیمان دوستی
برگرفته از دکتر کاترین یوبانکس و همکاران
محتوای مربوط به “اتحاد درمانی: گسست اتحاد و فرایندهای رفع گسست” در اولین همایش بین المللی پژوهش و نوآوری در روانشناسی، با نگاهی ویژه بر درمانهای فراتشخیصی، در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۲، توسط دکتر پیمان دوستی به صورت سخنرانی در سالن همایش، ارایه شده است.
اتحاد درمانی چیست؟
زمانی که ما از اتحاد درمانی صحبت میکنیم، منظورمان اتحاد درمانگر و مراجع برای رویارویی با مشکل پیش روی مراجع است که دست کم دارای سه نقطه میباشد:
۱) توافق بین مراجع و درمانگر در مورد وظایف درمان (مانند دنبال کردن تمرینها توسط مراجعه کننده)
۲) توافق بین مراجع و درمانگر در مورد اهداف درمان (ما در جلسات به دنبال چه چیزی خواهیم بود)
۳) رابطه ای حد و مرز دار توام با همکاری متقابل بین مراجع و درمانگر
گسست اتحاد درمانی چیست؟
گسست اتحاد، همان بدتر شدن اتحاد بین مراجع و درمانگر است. در واقع، گسست یعنی:
الف) فقدان همکاری بین مراجع و درمانگر در مورد: ۱) وظایف درمان (مثلا دنبال نکردن تمرینها یا برنامههای درمان) ۲) اهداف درمان
ب) ایجاد مشکلاتی در رابطه درمانی (مانند عدم اعتماد و …)
البته، همهی اختلافات بین مراجعین و درمانگر گسست نیستند. یک مراجع می تواند با درمانگر به روشی مناسب و مشارکتی که به منزله گسست نباشد، مخالفت خود را بیان کند.
گسست ها اجتناب ناپذیر هستند و در همهی درمانها و با درمانگران با هر سطح مهارتی، رخ میدهند.
گسست ممکن است خارج از آگاهی مراجع و درمانگر باقی بماند و به طور قابل توجهی مانع پیشرفت درمانی نشود. با این حال، در موارد شدید، گسست می تواند منجر به ترک یا شکست درمان شود.
انواع گسست اتحاد درمانی:
گسست ها را می توان به دو زیر گروه اصلی سازماندهی کرد:
۱) گسست کناره گیری (ترک کردن)
۲) گسست رویارویی (مقابله کردن)
البته، گاهی گسست کناره گیری و رویارویی به طور همزمان رخ میدهد.
الف) گسست کناره گیری (ترک کردن):
در گسست کناره گیری، مراجع یا از درمانگر دور میشود (مثلاً با اجتناب از سؤالات درمانگر)، یا درمان را ترک می کند، یا ممکن است به نظر برسد که مراجع به سمت درمانگر حرکت میکند، اما به نحوی که جنبهای از تجربه خود را انکار کند، از کار واقعی درمان کنارهگیری میکند.
ب) گسست رویارویی (مقابله کردن)
در گسست رویارویی (مقابله کردن) مراجع با ابراز خشم یا نارضایتی به شیوهای غیرهمکاری (مثلاً شکایات خصمانه از درمانگر یا درمان) یا با تلاش برای تحت فشار قرار دادن یا کنترل درمانگر (مثلاً درخواستهایی از درمانگر)، علیه درمانگر حرکت میکند.
ج) گسست ها می توانند شامل عناصر کناره گیری (ترک کردن) و رویارویی (مقابله کردن) به طور همزمان باشند.
به عنوان مثال، مراجع ممکن است در حالی که لبخند میزند و عصبی می خندد (کناره گیری) از درمانگر انتقاد کند (مقابله).
نشانگرهای گسست اتحاد درمانی
ما از یک سیستم کد گذاری، برای شناسایی گسست اتحاد درمانی استفاده میکنیم. کدها به شکل نشانگرهایی از گسستهای کناره گیری و گسستهای رویارویی تعریف میشوند.
نشانگرها همان رویدادهایی هستند که با دیدن آنها ما متوجه میشویم که در حال حاضر یک گسست اتحاد درمانی در حال رخ دادن است.
ما به هر نشانگر نمرهای بین ۱ تا ۵ میدهیم و بدین ترتیب میزان تاثیری که هر نشانگر بر فضای درمانی وارد میکند را تشخیص میدهیم.
چنانچه به یک نشانگر نمره ۱ بدهیم، به این معنی است که در حال حاضر این نشانگر بی اهمیت است و تاثیری بر روند جلسه درمان نمیگذارد و نمره ۵ به این معنی میباشد که این نشانگر در حال حاضر، تاثیرات جدیای بر روند جلسه درمان میگذارد.
نشانگرهای گسست کناره گیری (ترک کردن)
۱) انتقاد از خود و/یا ناامیدی
در این نشانگر، مراجع با یک فرآیند دلسرد کنندهی انتقاد از خود و/یا با ناامیدی از درمانگر و کار درمانی کناره گیری میکند. انتقاد از خود ممکن است به شیوههای خود تنبیهی یا خود سرزنشی رخ دهد. ناامیدی ممکن است به شکل ناامیدی از اثر بخش بودن درمان و تکنیکها باشد و به دنبال نکردن تمرینها منجر شود.
به نظر میرسدمراجع با انتقاد از خود یا ناامیدی به درمان و انجام ندادن تمرینها، درمانگر را میبندد و آن امکانی را که درمانگر یا درمان میتواند به مراجع کمک کند را تا زمان رفع گسست پیش آمده، از بین میبرد.
۲) انکار
مراجع با انکار یک حالت احساسی که آشکارا مشهود است، یا انکار اهمیت روابط بین فردی، یا رویدادهایی که به نظر مهم و مرتبط با کار درمانی به نظر می رسد، از درمانگر و/یا کار درمانی کناره گیری می کند. مراجع ممکن است آگاه باشد (یا ممکن است آگاه نباشد) که احساسات واقعی خود را انکار می کند تا از بحث در مورد آنها اجتناب کند.
۳) پاسخ دادن حداقلی
مراجع با سکوت یا با دادن حداقل پاسخ به سؤالات یا اظهاراتی که برای شروع یا ادامه بحث لازم است، از درمانگر کناره گیری می کند. حداقل پاسخهای مراجع برای متوقف کردن تلاشهای درمانگر جهت مشارکت دادن او در کار درمانی عمل میکند.
۴) داستان سرایی اجتنابی و/یا تغییر موضوع
مراجع داستانی را می گوید و/یا موضوع را به گونه ای تغییر می دهد که از کار درمانی جلوگیری کند. این موضوع غیرمعمول نیست که مراجع هر دو کار را به طور همزمان انجام دهد.
۵) احترام آمیز و دلجویی کننده
مراجع از درمانگر و/یا کار درمانی با سازگاری بیش از حد و تسلیم شدن به شیوهای متواضعانه کناره گیری میکند. رفتار مراجع برای جلوگیری از تعارض با درمانگر عمل می کند و تشخیص اینکه مراجع واقعاً چه احساسی دارد یا واقعاً چه فکری می کند را برای درمانگر دشوارتر میکند.
نشانگرهای گسست به شیوه رویارویی (مقابله کردن)
۱) شکایات یا ابراز نگرانی در مورد فعالیتهای درمانی/ تمرینهای حین جلسات
مراجع، نارضایتی، ناراحتی یا مخالفت خود را با وظایف خاص درمان مانند تمرینهای حین جلسه یا تمرینهای بین دو جلسه (تمرینهایی برای خارج از جلسه) ابراز میکند. مراجعین ممکن است مستقیماً از یک فعالیت شکایت کنند یا ممکن است نگرانیهای خود را با بیان برخی تردیدها در مورد اثربخشی تمرینها بیان کنند.
در اکثر مواقع، این واقعیت که مراجع تمرینها را انجام نداده است نشان دهنده وجود مشکل در همکاری بین مراجع و درمانگر در انجام وظایف درمانی است.
۲) شکایات یا ابراز نگرانی به درمانگر
مراجع احساسات منفی خود را نسبت به درمانگر ابراز می کند. ممکن است او احساس عصبانیت، بی حوصلگی، بیاعتمادی، کنترل یا طرد شدن کند. همچنین مراجع ممکن است احساس کند که درمانگر در حمایت، تشویق یا احترام به او شکست خورده است. در مواردی ممکن است مراجع از سبک بین فردی درمانگر انتقاد کند یا در مورد شایستگی درمانگر ابراز تردید کند.
۳) مراجع مداخله درمانگر را رد می کند
مراجع مداخله درمانگر در جلسه را رد می کند. مراجع ممکن است دیدگاه یا تفسیر درمانگر را رد کند. به عنوان مثال، درمانگر سعی میکند حمایت کند و مراجع به شیوهای خصمانه درمانگر را رد میکند. در واقع، مراجع به چیزی حمله میکند و چیزی را میبندد که درمانگر سعی دارد آن را روی میز بیاورد. برای مثال: ممکن است مراجع سؤال درمانگر را رد کند و بیان کند که این سوال نامربوط یا نامناسب است.
۴) مراجع از خود در برابر درمانگر دفاع می کند
مراجع از افکار، احساسات یا رفتار خود در برابر آنچه که به نظر او انتقاد یا قضاوت درمانگر است، دفاع میکند. ممکن است یک مراجع توصیف “متمرکز به شغل” را به عنوان یک تعریف و تمجید تلقی کند، در حالی که مراجع دیگر، حالت تدافعی به خود بگیرد زیرا آن را به عنوان انتقاد تلقی میکند.
۵) تلاش برای کنترل/ یا تحت فشار قرار دادن درمانگر
مراجع سعی میکند درمانگر و یا جلسه را کنترل کند (به عنوان مثال، مراجع به درمانگر میگوید چه کاری انجام دهد یا چه کاری انجام ندهد)، یا مراجع به درمانگر فشار میآورد تا مشکلات او را سریع برطرف کند. تلاش برای فشار آوردن یا تحریک درمانگر به عنوان یک کد رمزگذاری میشود.
استراتژیهای حل و فصل گسست اتحاد درمانی (فرآیند رفع گسست)
۱) درمانگر یک سوء تفاهم را روشن می کند
درمانگر با تلاش برای روشن کردن یک سوء تفاهم به گسست پاسخ میدهد.
۲) درمانگر وظایف یا اهداف درمان را تغییر می دهد
درمانگر ممکن است وظیفه/هدف را تغییر دهد تا به نگرانی های مراجع شاکی رسیدگی کند (گسست رویارویی). یا درمانگر ممکن است وظیفه/هدف را در تلاش برای درگیر کردن مراجع گوشهگیر تغییر دهد (گسست کناره گیری).
۳) درمانگر وظایف را نشان می دهد یا منطقی برای درمان ارائه می دهد
درمانگر با توضیح دادن، یا ارائه دلیل منطقی (یا بیان منطق پشت تمرین داده شده) برای یک کار یا هدف درمانی خاص به گسست پاسخ میدهد. درمانگر ممکن است دلایل خود را برای پیگیری یک تمرین درمانی خاص، در تلاش برای درگیر نگه داشتن مراجع در درمان یا کاهش نگرانی های او، با مراجع به اشتراک بگذارد.
۴) درمانگر سهم خود را در گسست تصدیق می کند
درمانگر سهم خود را در گسست تصدیق میکند. به عنوان مثال، درمانگر روشهایی را که ممکن است مراجع را ناامید، گیج یا ناراحت کند و در نتیجه به اتحاد آنها آسیب برساند یا مانع کار مشترک آنها شود، تصدیق می کند. درمانگر ممکن است تصدیق کند که چگونه در گسست در اوایل جلسه یا در جلسه قبلی نقش داشته است.
۵) درمانگر این گسست را به الگوهای بزرگتر بین فردی بین مراجع و درمانگر مرتبط میکند
درمانگر، گسیختگی را به الگوهای بزرگتر بین فردی بین مراجع و درمانگر پیوند میدهد. با این استراتژی، درمانگر متوجه میشود که چگونه گسستی که اکنون رخ میدهد شبیه سایر گسستهایی است که با این مراجع قبلا رخ داده است.
۶) درمانگر این گسست را به الگوهای بزرگتر بین فردی در سایر روابط مراجع مرتبط می کند
درمانگر گسست را به الگوهای بزرگتر بین فردی در سایر روابط مراجع مرتبط میکند. این کد بسیاری از – اما نه همه- تفسیرهای انتقال یا تکرار الگوهای رفتاری خارج از جلسه، در درون جلسه درمان را در بر میگیرد. گاهی مراجعین، الگوهای ارتباطیای که در دنیای واقعی و خارج از جلسات دارند را، به اتاق درمان میآورند و با همان الگو با درمانگر خود رفتار میکنند. برای مثال، الگوی پر توقعی، کناره گیری، رفتار پرخاشگرانه و ….
۷) درمانگر وضعیت دفاعی مراجع را تأیید میکند
درمانگر با مقاومت و وضعیت دفاعی متحد می شود: درمانگر به جای به چالش کشیدن رفتارهای تدافعی مراجع، راههایی که در آنها این رفتار قابل درک هستند را، تأیید میکند. این امر مستلزم بیان این موضوع است که موقعیت مراجع مشروع و معتبر است.
۸) درمانگر با هدایت مجدد یا برگرداندن مجدد تمرکز مراجع، به گسست پاسخ می دهد
هنگامی که مراجع از وظایف درمانی دور میشود، به عنوان مثال، با گفتن داستان های اجتنابی، درمانگر با هدایت مجدد او به کار در حال انجام، یا با تمرکز مجدد بر روی لحظه حال، به گسست پاسخ میدهد.
سخرانی دکتر پیمان دوستی در اولین همایش بین المللی پژوهش و نوآوری در روانشناسی
سه حالت خلقی متفاوت در اختلالات دو قطبی شامل دورههای هیپومانیا، دورههای مانیا و دورههای افسردگی است. بسته به اینکه این حالتهای خلقی به چه شکل با یکدیگر همراه شوند، انواع مختلف اختلالات دو قطبی را تشکیل میدهند.
همچنین نوع دیگری از حالت خلقی رایج وجود دارد، که به عنوان خلق میکس شناخته میشود.
گردآوری: دکتر پیمان دوستی
حالت خلقی هیپومانیا و مانیا
هیپومانیا و مانیا، هر دو حالتهای خلقی بالایی است که به وضوح خلق فرد از حالت طبیعی بالاتر است. در واقع، هیپومانیا شکل خفیفی از مانیا میباشد.
در خلق هیپومانیا، فرد معمولا انرژی زیاد گاها شبیه بیش فعالی را به همراه حداقل ۳ تا از این علایم شامل ۱) پر حرفی یا سرعت زیاد حرف زدن، ۲) کاهش نیاز به خواب، ۳) احساس توانمندیهای اغراق شده و فراتر از واقعیت فرد که در مواردی ممکن است شبیه خودشیفتگی یا عزت نفس کاذب نمایان شود، ۴) هجوم افکار با سرعت بالا در ذهن انگار افکار باهم مسابقه میدهند، ۵) حواس پرتی و پرت شدن حواس به محرکهای غیر مهم، ۶) افزایش پروژهها یا فعالیتهای مختلف و یا همزمان از جمله شغلی، تحصیلی، جنسی و … و ۷) درگیر شدن در فعالیتهایی که بالقوه دردسر ساز هستند، را از خود نشان میدهد.
مجدد یادآور میشویم که وجود تنها ۳ نشانه از مجموعه نشانههای ذکر شده، برای تشخیص یک اپیزود هیپومانیا یا مانیا کافی است.
احساس توانمندی اغراق شده، میتواند خود را به شکل عزت نفس کاذب نمایان کند، حالتی که ممکن است در نگاه دیگران به شکل فردی خودشیفته نیز نمایان شود و بسیاری از افراد ممکن است این حالت را با اختلال خودشیفتگی اشتباه بگیرند.
درگیر شدن در فعالیتهای بالقوه دردسر ساز، میتواند به هر شکلی نمایان شود. ممکن است فرد در ارتباطاتی قرار گیرد که پر دردسر هستند، رفتارهای بالقوه خطرناک یا پردردسری را از خود نشان دهد، درگیر مسایل قانونی شود یا به جعل سند و هر فعالیت دیگری که ممکن است به طور بالقوه برای او مشکلاتی ایجاد کند، بپردازد.
رابطههای جنسی نسنجیده، رابطههای فرازناشویی و …، نمونههای دیگری از این رفتارهای بالقوه دردسر ساز هستند.
در مواردی، فرد به طور تکانهای برای مهاجرت، سرمایه گذاریهای مالی ساده لوحانه، بخششهای مالی غیر منطقی به دیگران، درگیر شدن در فعالیتهای مالیای که برای فرد مشکلاتی ایجاد میکند مانند نزول (پول بهرهای)، دریافت وامهای بدون پشتوانه و بدون فکر، خرید و فروشهای احمقانه و یا تصمیمهای مالی یا تجاری نامناسب، تصمیم گیری میکند.
خلق مانیا، شکل شدیدتری از هیپومانیا میباشد که ممکن است فرد نیازمند مراقبتهای بیمارستانی نیز، شود.
یک اپیزود مانیا حداقل ۷ روز طول میکشد و حداکثری برای آن مشخص نشده است.
یک اپیزود هیپومانیا، حداقل ۴ روز طول میکشد و حداکثری برای آن مشخص نشده است.
حالت خلقی افسردگی
یک اپیزود افسردگی دورههای خلق پایین در اکثر روزهای هفته و در اکثر ساعتهای روز است که ممکن است با بی علاقگی به فعالیتهایی که قبلا لذت بخش بوده است، مشخص شود. در این دورهها ممکن است فرد تحریک پذیر شود، تغییراتی در وزن، اشتها (پر خور یا کم خور) یا خواب (پر خواب یا کم خواب) داشته باشد، یا دچار خستگی یا افت انرژی شود.
احساس بی ارزشی یا احساس گناه بیش از حد یا نامتناسب نیز، از دیگر نشانههایی است که ممکن است در این اپیزود نمایان شود.
حالت خلقی میکس
در حالت خلقی میکس، فرد ممکن است به طور همزمان اپیزود افسردگی را با هیپومانیا و یا مانیا تجربه کند. در این حالت ممکن است فرد در حالی که حالتهای افسردگی را دارد، اما نشانههایی چون تندی روانی یا تند حرف زدن، کاهش نیاز به خواب، تصمیم گیری های نامناسب و … را از خود نشان دهد.
خلق میکس، ترکیبی از دو حالت خلقی به طور همزمان با یکدیگر میباشد. برای نمونه، فرد به طور همزمان احساس پوچی یا بی ارزش بودن را تجربه می کند و در کنار آن احساس خود بزرگ بینی یا عزت نفس کاذب را نیز از خود نشان میدهد.
اختلال دوقطبی نوع ۱
برای تشخیص اختلال دو قطبی نوع ۱، فرد باید در طول دوره عمر خودش، حداقل ۱ بار (ممکن است در گذشته اتفاق افتاده باشد یا ممکن است بعدا در آینده اتفاق بیوفتد) یک اپیزود از افسردگی را به مدت حداقل ۱۴ روز یا بیشتر تجربه کرده باشد یا در آینده تجربه کند.
همچنین فرد باید در طول دوره عمر خودش، حداقل ۱ بار (ممکن است در گذشته اتفاق افتاده باشد یا ممکن است بعدا در آینده اتفاق بیوفتد) یک اپیزود از مانیا را به مدت ۷ روز یا بیشتر تجربه کرده باشد. چنانچه فرد تاکنون مانیا را تجربه نکرده باشد، اما در آینده مانیا را تجربه کند، تشخیص قبلی او باطل محسوب میشود و تشخیص جدید اختلال دو قطبی نوع ۱ میباشد.
فرد در طول عمر خودش، بارها ممکن است اپیزودهای هیپومانیا را هر بار به مدت حداقل ۴ روز یا بیشتر (حداکثر تعداد روزی در نظر گرفته نشده است) تجربه کند.
تجربه خلق میکس، یعنی تجربه همزمان افسردگی و هیپومانیا، یکی از خلق های رایج است که بسیاری از افرادی که تشخیص اختلال دو قطبی می گیرند، آن را تجربه می کنند.
اختلال دوقطبی نوع ۲
برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع ۲، فرد باید در طول دوره عمر خودش، حداقل ۱ بار به مدت حداقل ۱۴ روز یا بیشتر (ممکن است بارها اپیزود افسردگی رخ داده باشد یا بدهد) یک اپیزود از افسردگی را تجربه کرده باشد و در طول زندگی خود، اپیزودهایی از هیپومانیا را هر بار به مدت حداقل ۴ روز (حداکثری برای مدت آن در نظر گرفته نشده است) را تجربه کند.
در اختلال دو قطبی نوع ۲، فرد هیچگاه مانیا را تجربه نمیکند، بلکه هیپومانیا را تجربه میکند، لذا چنانچه فرد در هر دورهای از زندگی خود، مانیا را تجربه کرد، تشخیص به دوقطبی نوع ۱، تغییر پیدا خواهد کرد.
تجربه خلق میکس، یعنی تجربه همزمان افسردگی و هیپومانیا، یکی از خلق های رایج است که بسیاری از افرادی که تشخیص اختلال دو قطبی می گیرند، آن را تجربه می کنند.
اختلال سیکلوتایمی ( خلق چرخشی یا ادواری خویی)
برای تشخیص اختلال سیکلوتامی، باید فرد طی دو سال گذشته، چرخشهای مداومی بین حالتهای هیپومانیا تا افسردگی را از خود نشان داده باشد.
در اختلال سیکلوتامی، معمولا افسردگی و هیپومانیا، از دیگر اختلالهای دوقطبی خفیفتر است و چرخشها با سرعت بیشتری رخ میدهند، به طوری که فرد هیچگاه بیشتر از ۲ ماه، بدون علایم نمیباشد.
توجه داشته باشید که با توجه به خفیف تر بودن نشانه ها و مدت اپیزودها در سیکلوتایمی، ممکن است معیارهای کاملی از یک اپیزود تمام اعیار افسردگی یا هیپومانیا را از خود نشان ندهد.
بازیگر نقش قربانی، فردی است که در مقصر دانستن دیگران حرفهای است یا همیشه خود را به عنوان کسی که رنج میکشد به تصویر می کشد. او خود را در نقش قربانی قرار میدهد. این نقش ظاهرا راحت است، اما می تواند خطرناک هم باشد.
اگر نقش یک قربانی را به عهده بگیرید، مسئولیت را از خود دور می کنید. اشتباه کردید؟ البته این تقصیر شما نیست، بلکه تقصیر شخص دیگری است که کارهای مقدماتی را بد انجام داده یا حواس شما را پرت کرده است. اگر اتفاق بدی برای شما بیفتد، مطمئناً شما به دنبال عیب در خودتان نیستید، بلکه همه چیز را به گردن شرایط بیرونی می اندازید.
قربانی بودن را بر اساس این ۱۰ علامت و نشانه بشناسید
کنار زدن مسئولیت تنها نشانه نیست. ما ۱۰ علامت دیگر را برای شما جمع آوری کرده ایم!
۱) احساس می کنید که مورد بی عدالتی یا محرومیت قرار گرفته اید، زیرا نمی بینید که دیگران برای چیزهایی که شما ندارید سخت کار و تلاش کردهاند، پس بابت آنکه آنها را ندارید، خود را قربانی بی عدالتی و محرومیت میدانید.
۲) حاضر نیستید برای بهبود وضعیت خود چیزی را تغییر دهید یا تغییر کنید، اما منتظر هستید تا اتفاقاتی برای شما بیفتد.
۳) تقریباً دائما ناراضی هستید و اغلب در مورد چیزهای مربوط به خود ناله می کنید یا غر میزنید.
۴) دیگران را از نظر عاطفی تحریک میکنید و به آنها احساس گناه میدهید تا از شما حمایت کنند و حسن نیت خاصی نشان دهند.
۵) همیشه یک بهانه جدید می آورید.
۶) نمی توانید مسئولیت رفتارهای زندگی خود را بپذیرید.
۷) حتی با کوچکترین انتقادی احساس می کنید که مورد حمله قرار گرفتهاید و به سرعت در دلسوزی برای خودتان فرو میروید.
۸) نمی توانید خواستهها یا منافع خودتان را مطرح کنید، بنابراین به نقش قربانی پناه ببرید تا حداقل همدردی جلب کنید.
۹) عدم اعتماد به نفس زیرا به شفقت دیگران می چسبید.
۱۰) تمایل به خودخواهی داشته باشید و به نقش قربانی بروید تا بتوانید به آنچه می خواهید برسید.
از نقش قربانی خارج شوید!
آدم بد همیشه شخص دیگری است. به این ترتیب، هیچ کس مجبور نیست رفتار خود را زیر سوال ببرد و می تواند مانند گذشته ادامه دهد. این خوب و راحت نیست؟ اگر هیچ کس اشتباهات خود را نپذیرد و مسئولیت آنها را بر عهده نگیرد، اوضاع هرگز به سمت بهتر شدن تغییر نخواهد کرد.
گاهی اوقات شما فقط یک روز بد دارید. و گاهی اوقات حوادث ناگواری اتفاق می افتد که شما مقصر نیستید. این بدان معنا نیست که شما قربانی شده اید.
نقش قربانی تنها زمانی اتفاق میافتد که عادت کنید کسی را برای همه چیز مقصر بیابید و نارضایتی و نیاز شما به ترحم مزمن شود. هر چه بیشتر در نقش قربانی بمانید، درآوردن دوباره شما از این نقش، سختتر خواهد بود.
ما پنج نکته در مورد اینکه چگونه در نهایت از نقش قربانی خارج شوید، آموزش می دهیم.
۱) از نقش خود آگاه شوید
مغز انسان در سرکوب برخی چیزها حرفه ای است، زیرا می خواهد از ما محافظت کند. متأسفانه، این توانایی همیشه مفید نیست، زیرا ممکن است حتی متوجه نشوید که چقدر خود را در نقش قربانی گم کرده اید.
مراقب موقعیتهایی باشید که در آنها ناامیدانه سعی میکنید تقصیر را از خود دور کنید و همدردی دیگران با خود را هدف قرار دهید تا بهتر به نظر برسید. در اینجا، صداقت بی دریغ لازم است، حتی اگر ممکن است صدمه بزند. دقیقاً تجزیه و تحلیل کنید که چرا اینگونه عمل می کنید.
یک چیز بیش از همه مهم است: با دقت به معنای واقعی کلمه “قربانی” در این زمینه فکر کنید.
۲) مزایای رها کردن نقش قربانی را بشناسید
راحت بودن همیشه به معنای خوب بودن نیست. مطمئناً، تغییر سریع به نقش قربانی هنگام بروز مشکلات و فرار از مسئولیت آنها آسان است. اما این کار آنها را حل نمی کند.
آیا ترجیح نمی دهید همه چیز را به دست خود بگیرید و زندگی ای را که همیشه می خواستید شکل دهید؟ اما برای بازپس گیری کنترل، باید نقش قربانی را رها کنید.
۳) عزت نفس خود را تقویت کنید
اگر مدام در نقش قربانی فرار می کنید، کمی عزت نفس مقصر است. هر فردی دارای نقاط قوت بسیار خاصی است. شما قبلاً به موفقیت های زیادی در زندگی خود رسیده اید. تنها مشکل این است که شما حتی از آن آگاه نیستید. بنابراین یک قلم و کاغذ در دست بگیرید، تمام موانعی را که قبلاً در زندگی خود بر طرف کرده اید بنویسید و به خود نشان دهید که قبلا کارهایی را انجام دادهاید.
۴) از یک منظر جدید به زندگی خود نگاه کنید
این ویژگی افرادی است که بارها و بارها خود را در نقش قربانی قرار می دهند که همیشه در همه چیز فقط منفی می بینند. با این حال، در بیشتر موارد، این اتفاق بدون هیچ دلیلی رخ می دهد. آنها از روی عادت محض وارد نقش قربانی می شوند، حتی اگر این کار اصلاً برایشان مفید نباشد. آنها معتقدند که همه چیز بر ضد آنها بوده است. فقط دیدگاه خود را تغییر دهید و متوجه شوید که اگر همه چیز را منفی نبینید چقدر اوضاع میتواند متفاوت باشد.
۵) رها کردن را یاد بگیرید
چیزهایی در زندگی وجود دارد که هیچ کس به سادگی نمی تواند آنها را کنترل کند. بله، پذیرش این واقعیت سخت است.
بنابراین سوال این است که چگونه با آن برخورد می کنید. آیا اجازه میدهید که شما را پایین بیاورد و بارها و بارها به نقش قربانی فرار کنید یا شرایط اطراف آن را تغییر میدهید و فقط از آن بهترین استفاده را میکنید؟
اختلال شخصیت مرزی (BPD)، اختلالی است که از اواخر دوره نوجوانی شروع می شود و با برخی نشانه ها مشخص می شود.
پروسهی روان درمانی به افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) کمک میکند تا بتوانند خود کنترلی بیشتر بر روی خود و رفتارهای ناسازگار خود داشته باشند. از سوی دیگر روان درمانی به افراد روشهایی برای تنظیم خلق و هیجان آموزش میدهد.
نویسنده: دکتر پیمان دوستی
یافتههای پژوهشی بسیار خوبی درخصوص درمان اثربخش اختلال شخصیت مرزی با درمانهای پذیرش و تعهد (ACT)، شفقت (CFT) و طرحواره درمانی (ST) وجود دارد. یافتهها حاکی از آن است که یک پروسه حدودا ۲ ساله روان درمانی، برای مهار نشانههای اختلال شخصیت مرزی مفید است.
با این حال، بسیاری از افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD)، همانطور که در بسیاری از کارها بی ثبات هستند، در دنبال کردن رواندرمانی هم بی ثبات هستند و این موضوع منجر به شکست آنها میشود.
همچنین آنچه ما به عنوان دو نیم سازی (آرمانی سازی- بی ارزش سازی) میشناسیم، در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی بسیار شایع است که این امر میتواند همین حس دو گانه را به درمانگر نیز ایجاد کند و باعث شود مراجع یک روز درمانگر خود را ناجی خود بداند و یک روز از او کاملا ناامید شود. پیشنهاد میشود در چنین شرایطی، موضوع را با درمانگر خود مطرح کنید.
.
در چارت تصویری زیر برخی نشانههای اختلال شخصیت مرزی آورده شده است.
چنانچه فرد برخی نشانه های موجود در این چارت را نشان دهد، احتمال دارد که در حال تجربه اختلال شخصیت مرزی باشد و پیشنهاد می شود با یک متخصص سلامت روان مشورت کند.
“اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول” یک تشخیص نیست. این عبارت به این واقعیت اشاره دارد که یک فرد دارای علائم اختلال دوقطبیای است که به نوعی، با تظاهرات رایج این اختلال متفاوت است و نمیتوان آن را به عنوان اختلال دو قطبی نوع ۱، اختلال دوقطبی نوع ۲ و یا اختلال ادواری خویی (سیکلوتایمی) در نظر گرفت.
در واقع، تظاهر غیر معمول اختلال دوقطبی به این معنی است که علائم فرد دقیقاً با علائم رایجتر اختلال دوقطبی مطابقت ندارد.
گردآوری و ترجمه: دکتر پیمان دوستی
به نقل از لنر و فلتچر (۲۰۲۲) ممکن است آنچه در اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) میبینیم، سیمپتومهای هیپومانیا به شکل پر انرژی بودن غیر طبیعی با دست کم ۳ مورد از ۷ مورد باشد: ۱) سریع صحبت کردن، پر حرفی یا احساس فشار برای حرف زدن، ۲) داشتن انرژی زیاد به همراه احساس توانمندی غیر معمول، ۳) پرش افکار یا سرعت زیاد افکار به شکلی که انگار افکار با یکدیگر مسابقه میدهند یا حاشیه پردازی و توضیحهای غیر ضروری مداوم و به حاشیه رفته شدن بحث اصلی به دلیل هجوم زیاد افکار، ۴) کاهش نیاز به خواب به شکلی که با خواب کم نیز، فرد همچنان دارای انرژی باشد، ۵) حواس پرتی و یا پرت شدن حواس به محرکهای غیر ضروری، ۶) افزایش فعالیتهای هدفمند مانند انجام پروژههای زیاد، فعالیت جنسی، کار، مدرسه و …، ۷) درگیر شدن در فعالیتهای بالقوه دردسرساز یا انجام رفتارهای بی پروا یا انجام فعالیتهای نسنجیده یا تصمیم گیریهای تکانهای مالی، جنسی، رابطهای، سرمایه گذاری و ….
لنر و فلتچر (۲۰۲۲) بیان کردند که ممکن است تظاهرات افسردگی نیز در اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) متفاوت باشد. ممکن است دورههای افسردگی به شکل تغییر در الگوهای خواب، احساس غمگینی، مشکل در باور توانایی انجام کارهای کوچک، احساس بی قراری، احساس ناامیدی یا آهسته صحبت کردن خود را نمایان کند.
سسیلی (۲۰۰۷) در خصوص اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) بیان کرد که فرد ممکن است به طور مداوم و تقریبا همیشه سیمپتومهای هیپومانیا را از خود نشان دهد و به ندرت افسردگی را تجربه کند. همچنین وی بیان میکند، ممکن است اپیزودهای افسردگی کوچک باشد و فرد نتواند آنها را تشخیص دهد و آن را به حساب حالتهای خلقی به دلایل اتفاقهای بیرونی بگذارد.
بائر (۲۰۲۲) نیز بیان میکند، اختلال دو قطبی میتواند با نمودی متفاوت، به شکل خلق میکس یعنی تجربه همزمان ویژگیهایی از هیپومانیا مانند سریع صحبت کردن، پرحرفی، پرش افکار یا سرعت زیاد افکار و … به همراه ویژگیهایی از افسردگی مانند خلق پایین، احساس غمگینی، بی قراری و ناامیدی، نمایان شود.
همچنین بائر (۲۰۲۲) مطرح میکند، اگرچه اختلال دوقطبی به عنوان یک اختلال مربوط به خلق شناخته می شود، اما تحقیقات فراوانی نشان می دهند که علامت اصلی هیپومانیا، خلق و خوی بالا نیست، بلکه زیادی فعال بودن به همراه تندی روانی یا حرکتی است. سرعت زیاد افکار به شکلی که انگار باهم مسابقه می دهند، احساس تحت فشار بودن برای حرف زدن/ یا پرحرفی، کاهش نیاز به خواب، شروع پروژههای زیاد و تصمیمگیریهای تکانشی، همگی ناشی از همین زیادی فعال بودن است.
{خودکشی} زمانی است که افراد با هدف پایان دادن به زندگیشان، به خود آسیب می رسانند و در نتیجه می میرند.
{اقدام به خودکشی} زمانی است که افراد با هدف پایان دادن به زندگیشان، به خود آسیب می رسانند اما نمی میرند.
هنگام اشاره به خودکشی و اقدام به خودکشی از استفاده از عباراتی مانند “خودکشی موفق” یا “خودکشی ناموفق” خودداری کنید، زیرا این اصطلاحات اغلب دارای معانی منفی هستند.
علائم هشدار دهنده
علائم هشدار دهنده مبنی بر اینکه ممکن است فردی در معرض خطر فوری اقدام به خودکشی باشد عبارتند از:
صحبت از اینکه می خواهند بمیرند یا می خواهند خودشان را بکشند
صحبت در مورد احساس پوچی یا ناامیدی یا نداشتن دلیلی برای زندگی کردن
صحبت در مورد احساس به دام افتادن یا احساس اینکه هیچ راه حلی وجود ندارد
احساس درد غیر قابل تحمل عاطفی یا جسمی
صحبت از سربار بودن برای دیگران
کناره گیری از خانواده و دوستان
بخشش اموال مهم
خداحافظی با دوستان و خانواده
سامان دادن ناگهانی به امورشان و کارهایی مانند وصیت کردن
انجام رفتارهای پر خطر که می تواند منجر به مرگ شود، مانند رانندگی بسیار سریع
صحبت کردن درباره مرگ یا فکر کردن به آن
سایر علائم هشداردهنده جدی که ممکن است فردی در معرض خطر اقدام به خودکشی باشد عبارتند از:
نوسانات شدید خلقی که به طور ناگهانی از حالت بسیار غمگین به بسیار آرام یا شاد تغییر می کند
برنامهریزی یا جستجوی راههایی برای خودکشی
صحبت در مورد احساس گناه یا شرم بزرگ
استفاده زیاد از الکل یا مواد مخدر
رفتار مضطرب یا آشفته
تغییر عادات غذایی یا خوابیدن
نشان دادن خشم یا صحبت در مورد انتقام
توجه به این نکته ضروری است که خودکشی یک پاسخ طبیعی به استرس نیست. افکار یا اعمال خودکشی نشانه پریشانی شدید هستند و نباید نادیده گرفته شوند. اگر این علائم هشدار دهنده در مورد شما یا کسی که می شناسید صدق می کند، در اسرع وقت کمک بگیرید، به خصوص اگر این رفتار جدید است یا اخیراً افزایش یافته است.
پنج مرحله وجود دارد که می توانید برای کمک به کسی که درد هیجانی زیادی دارد بردارید:
۱) از او سوال کنید:
“آیا به کشتن خود فکر می کنی؟” این سوال ساده ای نیست، اما مطالعات نشان می دهند که پرسیدن این سوال از افراد در معرض خطر خودکشی باعث افزایش خودکشی یا افکار خودکشی نمی شود.
۲) آنها را ایمن نگه دارید:
کاهش دسترسی افراد دارای افکار خودکشی به اقلام یا مکان های کشنده، بخش مهمی از پیشگیری از خودکشی است. در حالی که این کار همیشه آسان نیست. پرسیدن اینکه آیا فردِ در معرض خطر برنامه ای دارد یا نه و حذف وسایل کشنده، می تواند کمک کنده باشد.
۳) آنجا باشید:
با دقت گوش کنید و بفهمید که فرد چه فکر و احساسی دارد. تحقیقات نشان می دهند که تصدیق و صحبت در مورد افکار خودکشی، افکار خودکشی را افزایش نمیدهد، بلکه آنها را کاهش دهد.
۴) به آنها کمک کنید تا در ارتباط بمانند:
آنها را راهنمایی کنید تا شماره اورژانس (در ایران ۱۱۵) و شماره خطوط بحران (اورژانس اجتماعی در ایران ۱۲۳ و مشاوره تلفنی بهزیستی ۱۴۸۰) را در تلفن خود ذخیره کنند تا در صورت نیاز با آنها تماس بگیرند. همچنین می توانید کمک کنید تا با یک فرد قابل اعتماد مانند یک عضو خانواده، دوست، مشاور معنوی یا متخصص سلامت روان در ارتباط باشند.
۵) در ارتباط بمانید:
حفظ ارتباط پس از یک بحران یا پس از ترخیص از مراقبت می تواند کمک کننده باشد. مطالعات نشان داده است که تعداد مرگ و میرهای خودکشی با پیگیری کاهش می یابد.